سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یـادداشـت‏ های شـــــبانه: (۸۰)


ابراهیم هرندی


• پایان یافتنِ جنگِ سرد بسودِ سرمایه داری در پایان آخرین دهه ی سده بیستم میلادی، اهمیت اقتصاد در شیوه ی شکل گیریِ فرآیندها و روندهای فردی و اجتماعی را با گفتمان ناپالوده و مِهواری بنامِ "فرهنگ"، جایگزین کرد. این رویداد، گسترهٔ همگانی را در همهٔ سرزمین ها چنان به بیراهه کشاند که دنبـالهٔ آن همچنان بسوی ثریا در کجروی ست. این سخن، بمعنای ستیزِ من با فرهنگ نیست، بلکه مرادِ، کاربردِ نابجای واژهٔ "فرهنگ" در اندیشه ی سیاسی ست. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٨ آذر ۱٣۹۶ -  ۱۹ دسامبر ۲۰۱۷


 

۵۲۴. جهانِ دیگری در راه است، اما....

یکی از این پرسش هایی که پس از پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، ذهن بسیاری از مردم جهان را درگیرِ خود کرده است، این است که چرا مردم بسیاری از کشورهای صنعتیِ جهان، به جنبش های افراطی و رهبران آن ها رو آورده اند و کسانی را که در گذشتهٔ نزدیک، ناراست و فرومایه و مایهٔ ننگِ کشورهای خود می پنداشتند، اکنون به حکومت برمی گزینند؟ چرا در کشوریِ مانند ایتالیا که نام آورانی چون پترارک، گالیله، داوینچی، ماکیاولی و مارکونی را در خود پرورده است، کسی مانند سیلویو برلسکونی، می تواند برای سالیان سال، رئیس حکومت باشد؟ رازِ پیروزی کسانی چون؛ ترامپ، سرکوزی و لوپن در فرانسه، نایجل فراج و بوریس جانسون در انگلیس و موج فزاینده ی جنبش های فاشیستی اروپا، بویژه در آلمان، اطریش، هلند، فرانسه و بسیاری از کشورهای اروپای شرقی در چیست؟ چرا در کشوری مانند امریکا که مشعل دارِ آزادی های فردی و حقوق مدنی پنداشته می شود، کسی مانند ترامپ، به ریاست جمهوری آن کشور برگزیده می شود؟ این ها پرسش هایی اساسی ست که در هر کشور، پاسخ هایی محلی به آن ها داده می شود، اما از چشم اندازی جهانی می توان ریشه ی همگونی برای پیدایش این چگونگی یافت.

پایان یافتنِ جنگِ سرد بسودِ سرمایه داری در پایان آخرین دهه ی سده بیستم میلادی، اهمیت اقتصاد در شیوه ی شکل گیریِ فرآیندها و روندهای فردی و اجتماعی را با گفتمان ناپالوده و مِهواری بنامِ "فرهنگ"، جایگزین کرد. این رویداد، گسترهٔ همگانی را در همهٔ سرزمین ها چنان به بیراهه کشاند که دنبـالهٔ آن همچنان بسوی ثریا در کجروی ست. این سخن، بمعنای ستیزِ من با فرهنگ نیست، بلکه مرادِ، کاربردِ نابجای واژهٔ "فرهنگ" در اندیشه ی سیاسی ست. اکنون هربار که کسی به واشکافی بنیادهای پنهانِ اقتصادی پدیده ای می پردازد، دیگری، پیشاپیش، چیزی برای گفتن دربارهٔ پسزمینهٔ فرهنگی آن در ذهنِ خود آماده دارد. این چگونگی را به آسانی در گفت و نوشت های رسانه ای درباره ی چرایی پیروزی ترامپ می توان دید.

اگرچه زمینه های بومی هیچ پدیده و روند و رویدادی را نمی توان و نباید نادیده گرفت، اما ریشه های آنچه اکنون گریبانگیر جهان کنونی، بویژه مردمِ کشورهای صنعتی شده است را، باید با چشمداشت به سه رویدادِ تاریخی بررسید. نخست جابجایی چرخهٔ تولید و مصرف میانِ غرب و شرق و بازتاب های خواسته و ناخواستهٔ آن. دوم افزایش بی برنامهٔ جمعیت در جهان. سوم، دگرگونی های زیستبومی، بویژه خشکسالی فزاینده و دنباله دار. هر این سه رویداد، بازتاب های ژرفی در اقتصاد جهان داشته است و زمینه ساز دگرگونی های فرهنگی زیادی نیز شده است. اما نکته ی کانونی سخن من این است که تنها با پرداختن به بازتاب های اقتصادی هر رویداد، می توان نیک و بد و سود و زیان آن رویداد، بر رویه ها و سویه های دیگر اجتماعی، مانندِ فرهنگ و جهان نگری مردم و شیوهٔ گذاران آنان با خویش و بیگانه و نیز باورها، رفتارها و کردارهای آنان را بررسید.

از آغاز انقلاب صنعتی اروپا تا پیش از رونق یافتنِ اقتصادِ چین و هند و برخی دیگر از کشورهای شرقی، کشورهای اروپایی، تولید کنندگان بی هماورد در گسترهٔ اقتصاد جهان بودند. اگرچه این کشورها، بیشترِ تولیداتِ خود را به یکدیگر می فروختند، اما در دیگر سرزمین ها، رقیب توانمندی که بتواند با آنان برابری کند، نداشتند و بازارهای همهٔ جهان، برروی تولیدات اروپایی باز بود. در حقیقت در آن روزگار، اروپاییان، تولید کنندهٔ فراورده های صنعتی بودند و مردمِ دیگر کشورها، مصرف کنندهٔ آن ها. این چگونگی در چند دهه گذشته، شکل وارونه ای بخود گرفته است و اکنون تولید کنندگان اروپایی، ناگزیر از رقابت با کشورهایی مانند چین و هند و کره جنوبی، در بازارهای خود و دیگران هستند. این رویداد، دگرگونی های بزرگی را دامن زده است که یکی از آن ها، جابجایی سرمایه از کشورهای صنعتی بسوی کشورهای نوپای صنعتی مانندِ چین و هند و برزیل و مکزیک است. دونالد ترامپ این موضوع را سوژه انتخاباتی خود کرده بود و برای نمونه می گفت که، "پنجاه سال پیش، میشیگان، مرکزِ تولید اتومبیل بود و آب لوله کشی شهری در مکزیک آلوده بود. اما اکنون مکزیک کانونِ تولید اتومبیل است و آب شهری را در میشگان نمی توان خورد."

سرمایه دار، همیشه در پی سودِ بیشتر برای سرمایهٔ خویش است. او وطن و میهن نمی شناسد. این گونه است که سرمایه دارانِ غربی، اکنون سال هاست که سرمایه های خود را به کشورهایی که در آن ها، سودِ بیشتر با کوشش کمتر بدست می آید، گسیل داشته اند. این چگونگی سبب شده است که اکنون در بسیاری از کشورهای اروپایی، واردات بر صادرات پیشی بگیرد. این روند، همراه با جهانی شدنِ سود و سرمایه، که جهانی شدنِ اقتصاد نام گرفته است، کشورهای غربی را با بُحرانِ بیکاری و قرض و کاهش درآمدِ دولت و برباد رفتن سرمایه های ملی و هزاران بحران فرهنگی و اجتماعیِ دیگر روبرو کرده است. این چگونگی همچنین، زمینه را برای ظهور رهبرانی که نویدِ بازگشت به دوران خوشِ گذشته را می دهند، آماده می کند و دسترسی اوباش و اراذل را به دستگاه حکومت آسان می کند. اگر چه رویدادهایی از این دست، همیشه در تاریخ سیاسی جهان وجود داشته است، اما از هنگام به حکومت رسیدنِ مارگارت تاچر در انگلیس از سال ۱۹۷۹ ترسایی تا کنون، شکل دیگری بخود گرفته است و بنیاد فلسفی و ایدئولوژیک پیدا گرده است و نگرشی را در سیاست و اقتصاد پدید آورده است که به آن "نئولیبرالیسم" می گویند.
نئولیبرالیسم، ریشه در فلسفه و نگرشِ اقتصادیِ فردریک هایک، اقتصاد دانِ اطریشی دارد. هایک در سال 1960 میلادی با انتشار کتابی بنام؛ " اساسنامه ی آزادی"1، بنیاد اندیشه ای را بنا نهاد که ده سال پس از آن به پیدایش چشم اندازِ تازه ای در فلسفهٔ اقتصاد، بنام "نئولیرالیسم"، راه برد. هایک در آن کتاب، رقابت را ویژگی بنیادیِ روابط انسانی می داند. از دیدگاهِ او، مکانیزمِ بازار، خودبخود با شناساندن برنده و بازنده، سیستم بهتر و برتر و کارآمدتری از هر گونه ساختارِ برنامه ریزی شده دیگر را پدید می آورد. از این چشم انداز، هرگونه دستکاری و دستبرد، مانند قانون گذاری و یارانه دهی و مالیات بندی و سندیکایی کردن شیوه کار، زیانبار و راهبندِ کُنش ها و کوشش های اقتصادی و بازرگانی ست، زیرا که مکانیزمِ خودکار و خودگردانِ بازارِ را از کار می اندازد. به نوشتهٔ هایک، بازارِ آزاد، بهترین میدان برای بیشترین دستاوردِ اقتصادی ست که می تواند حوزه سرمایه های ملی را بارور و سرریز کند و امواج لبریخته ی آن را به همه ی گوشه های کشور برساند و همگان را از آن برخوردار سازد!

انتشار این کتاب، با خوشداشتِ کلان- سرمایه دارانِ امریکایی و اروپایی که از دستاوردهای دموکراتیک کارگران دل خوشی نداشتند، شد. هایک در کتاب خود، بسیاری از گزاره ها و پذیره های دموکراتیک مانند؛ آزادی های سیاسی، حقوق همگانی، برابری انسان، حقوق بشر و توزیع نابرابر ثروت و فرصت را، سّدِ راه پیشرفت اقتصادی می داند و آزادیِ سرمایه گذار را، بی مرزو رها از هرگونه هراس و دخالتِ دولت پیشنهاد کرده است. وی برآن بود که دموکراسی، تنها در آزادی ای می تواند تعریف شود که هر دولت دموکرات به اقلیت هایی می دهد که اکثریت مردم از آن آزادی و آن اقلیت ها دل خوشی ندارند. از چشم اندازِ هایک، همانگونه که هر فیلسوف آزاد است که به هر موضوعی که می خواهد، بیندیشد، سرمایه دار نیز باید آزاد باشد که هرگونه و هرگاه و در هرجا که خوش می دارد، سرمایه گذاری بکند و یا نکند.

آورده اند که مارگارت تاجر، نخست وزیرِ محافظه کار انگلیس و نخستین پیشگامِ اقتصاد آزادِ جهانی در میانه ی دهه هفتادِ میلادی، هنگامِ ورود به نخستین نشستِ هیات وزیرانِ خود، پیش از آن که بر صندلی خود بنشیند، کتابِ اساسنامهِ آزادی را از کیف خود در آورد و با نشان دادنِ آن به وزیرانِ کابینهٔ خود گفت؛ "این کتابی ست که ما بدان اعتقاد داریم." چندی پس از آن رویداد، تبِ بی تابیِ خانمِ تاچر، به رونالد ریگان، رئیس جمهور امریکا نیز سرایت کرد و کم کم، شعله ی آتش آن، بسیاری دیگر از کشورهای جهان را فراگرفت و گونهٔ تازه ای از سیاستمدارانی را که بنام برخی از آنان اشاره کردم، به میدان سیاستِ در کشورهای صنعتی کشاند که ترامپ، آخرینِ آنهاست. دونالد ترامپ همه ی ویژگی های دولتمردی را که هایک برای حکومتِ آزادِ خود برمی شمارد، دارد. مردی رها و رسته از پنداره ها و پذیره های اخلاقی مدرن، بی باک و گستاخ و بی بند و بار و بی پشتوانه از دانش و بینش و اندیشه های انسانی. انسانی که آسان و بی پروا، بر همه ی هنجارهای پذیرفته شدهٔ دوران مدرن می تازد و بی هیچ هراس و واهمه، سخنی را که می پندارد که مخاطب اش می پسندد، بی خیال از راست و دروغ بودنِ آن و رسوایی فردای آن، می سازد و می زند و چندبار هم آن را تکرار می کند. ۲

بله،‌جهانِ دیگری در راه است، اما نه جهان بهتری. روی کار آمدنِ کاسبکارانی چون ترامپ و حکومت های بازاری، مانندِ حکومت کنونی چین و هند و کره،‌ چنان میدانی برای کمپانی های بزرگ جهانی گشوده است که چهار کمپانی در امریکا و چهار کمپانی در چین و کره؛ (علی بابا،‌ تنسنت،‌ بایدو در چین و سامسونگ در کره جنوبی)، بازارهای جهانی را دستخوش دگرگونی های چالش زایی کرده اند. در امریکا کمپانی هایی که به گروه "فانگ" شهرت یافته اند؛ فیسبوک،‌ اپل، آمازون، نتفیلیکس و گوگل(الفابت)، سرمایه ای نزدیک به سه تریلیون دلار دارند.۴ برآوردهای مالی نشان می دهد که آمازون نخستین شرکت غربی ست که بزودی سرمایه اش به بیش از یک تریلیون دلار خواهد رسید. این کمپانی در روز جمعهٔ سیاه سال جاری بیش از یک میلیارد دلار فروش داشت. کمپانی علی بابا که به آمازون چین شهرت یافته است در روزِ تک زیان روزی برابرِ جمعه سیاه در چین است، بیش از بیست و پنج میلیارد دلار فروش داشت.۳ این چگونگی را شتاب فزاینده و بی امانِ تکنولوژی هوشمند، چند چندان کرده است و روشن نیست که با فراگیر شدنِ روبات های هوشمند، چه بر سرِ کارگران جهان خواهد آمد.

...................
۱. The Constitution of Liberty. . من از این کتاب، بنامِ "اساسنامه آزادی" یاد کردم، اما آن را عزت الله فولادوند به زبان فارسی با نامِ،"در سنگر آزادی" برگردانده است. نشر ماهی. چاپ اول. تهران: 1390

۲. نگاه کنید به لینک کتابی که دستاورد کنفرانسی دربارهٔ کیستی و چیستیِ دونالد ترامپ است و در آن ۲۷ روانپزشک و کارشناس روانشناسی و دروان درمانگری، دربارهٔ‌ ناهنجاری های روانی، رفتاری و کرداری او نوشته اند:‌
www.amazon.com

۳. www.investopedia.com

۴. www.highsnobiety.com

۵. www.wealthdaily.com

***

۵۲۵. شعر

پروای‌ ماندن‌ ندارد
پروانهٔ‌ پر شکسته‌
می ‌خیزد و می گریزد
از من،‌ از خویش‌، از هر زمینگیر
بی‌ پرِ باز اما،
راه‌ پرواز بسته‌.
آسمانش‌، دگر می ‌نماید.

پس‌ کجا شد جهانی‌ که‌ ما می ‌سرشتیم‌؟
یا بهاری‌ که‌ با شعله‌ آتش‌ِ آرمان هایمان،‌
می ‌سرودیم‌، یا می ‌نوشتیم‌؟
آسمان‌ دیگر آبستن‌ِ چیست ؟

رانده،‌
وامانده‌،
بی‌ خویش‌.
مانده‌ در غربت‌ خانه،‌
تنهاتر از پیش.
تن‌ تنورِ تب‌ و تاب،‌
دل‌ هنوزش‌ اسیرِ ستاره‌.

عشق‌ رازی‌ گران‌ است!

***

۵۲۶. دربارهٔ زبان

زبان نیز مانند فرهنگ، خوب و بد ندارد و هیچ زبانی را نمی توان بهتر و برتر از زبانی دیگر دانست. اما هرچه گویشوران و کاربرانِ زبانی در گسترهٔ نوآوری کوشاتر و سازنده تر باشند، زبانشان ورزیده تر خواهد شد. ورزیده ترین زبان،‌ زبانِ پرکارترین و کوشاترین مردمان است. برای نمونه، زبان انگلیسی با آغازِ انقلاب صنعتی اروپا چنان ورزیدگی و افزایش واژگانی یافت که اکنون ژرفا و گسترای آن از هر زبانِ دیگری در جهان بیشتر است. از آغاز انقلاب صنعتی تاکنون،‌ هربار که پدیدهٔ صنعتی تازه ای ساخته شد، واژگان تازه ای نیز برای قطعه ها و بخش ها و نیز برای شیوه کارکرد آن ساختند. از دوربین ساده عکاسی گرفته که از بیست قطعه ساخته می شد تا جت بوئینگ ۷۴۷ که بیش از هفت میلیون قطعه در آن بکار رفته است و هر قطعه نیز نام ویژه ای دارد. برای نمونه، همان دوربین ساده عکاسی، واژگان تازه ای چون لنز، عدسی، دیافراگم، سنسور، فیلم، فتو، فریم، فوکوس، فلاش، نگاتیف، پوزتیو و… را با خود آورد و بسی واژگان دیگر در پیوند با عکاسی، مانند عکاسباشی، دروببین چی، فتوشاپ، زاویه، سکانس، کادر، آتلیه، میکس، ضدِنور و لوکیشن. البته این چندی از واژگان تازه ای ست که صنعت عکاسی به زبان فارسی افزود. در زبان انگلیسی شمارِ این واژگان، بسی بیش از این است.
نمونه ایرانی این چگونگی را باید در پروژه هسته ای حستجو کرد. این پروژه واژگان تازه ای مانند؛ رآکتور، سانترفیوژ، هسته ای، پادمان، آب ِسرد، کیک زرد، بُرد – بُرد، راست آزمایی و برجام را به فهرست واژگانِ زبان فارسی افزود و واژه های دیگری مانند؛ اورانیوم، پلونیوم، ان پی تی، فکت - شیت و…. را نیز سر زبان ها انداخت.

بـــله، زبان پیرو کنش ها و کوشش های اجتماعی ست. چیزی مانند دماسنج که به خیزوخواب هوا پاسخ می دهد. هرچه اقتصاد جامعه ای پویاتر باشد، زبان اش پربارتر و رساتر است.

***

۵۲۷. به نازکــای نسیمِ بهار...

تو همچو آبِ روانی و همچو آب، روان
که موجِ نقره و نور است در تو در جریان

زلال و روشن و پاکـیزه و طربـــناکی
چو بامدادِ دلِ کوه، خوابروب و رهان

به نازکای نسیم بهار می مانی
روان و نرم و دل انگیز، آشکار و نهان

چه ساده می گذری از کنار دشواری
چو آهوان جوان از کنارِ کوهرهان

شکوهمند و برازنده و دلارامی
و دلربا، چو هوای زلالِ صبحگهان

به هیچ دامی و کامی بجا نمی مانی
خیال سبز بهاری، زبان جان جهان

ستاره چین شوم از شاهراه خواب و خیال
به خوابِ شعر من آیی اگر تو، گاهگهان

زدست می رودم دل، دمی که می آیی
که می بری دلم از کف، تو همچو آبِ روان
........
کوهره= راه کوهی Mountpath,
***

۵۲۸. مهدی نیا، مهدی نیا

آیت الله جنتی چند هفته پیش در نمازِ جمعه، به آمریکا هشدار داد که اگر بخواهد به بهانهٔ پشتیبانی از حکومتِ آلِ سعود به ایران حمله کند، امام زمان، نیروهای آمریکایی را با یک چیزی... بدتر از لیزر نابود خواهد کرد و از صفحه روزگار برخواهد انداخت. جنتی نگفت که چگونه از این نفشه ضد امپریالیستی حضرت مهدی باخبر شده است. اما خب، از نظر استراتژیک نظامی می توان حدس زد که حضرت این خبر را توسط جبرائیل نفرستاده است. عزرائیل هم که گویا با ایشان قهر است. وانگهی، امریکایی ها، حریم هوایی ایران را شبانه روز زیر نظر دارند و موجود بال دار و باهیبتی مثل جیرئیل نمی تواند از جلوی چشم های شش ملیون دلاری رادارهای چند صد میلیون دلاری امریکایی بی خطر رد شود. البته خداوند تعالی می تواند در هنگام عبور جبرئیل، پرده ای جلوی چشمان آنان بکشد، یا خود جبرائیل، بفرمانِ خدا، پارازیتی، چیزی در هوا ول کند که همه رادارها را از کار بیندازد. همه این ها شدنی ست، چرا که خداوند، عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ است و برهر کاری توانا. اما اگر خود خدا نکرده، رادارها ضد پارازیت باشد، چه؟ فکرش را بکنید که آن فلان، فلان شده ها آدرس اقامتگاه حضرت مهدی صاحب زمان را پیدا کنند و به عرش و فرش خداوند تبارک و تعالی هم دست بیابند. نعوذ بالله

به احتمال قوی حضرت این خبر را از طریق ایمیلِ امامت خود فرستاده است. این ایمیل چون از خط امام استفاده می کند، از هر خط دیگری ایمن تر و سِکی یورتر است. این امریکایی های جنایتکار، به دروغ، تو دهن مردم دنیا انداخته اند که اینتر نت اختراعی امریکایی است. در صورتی که شیعیان علی هزاران سال است که آدرس اینترنتی حضرت مهدی را دارند و از بس برایشان آشناست، نمی دانند که آن را دارند. می گویید کدام آدرس؟ بفرمایید، " http://mehdi.com" که همان " مهدی بیا" ی خودمان است، که البته چون آدرس های اینترنتی را در زمان غیبت امام، به زبان انگلیسی می نویسند، آن را این جوری نوشته اند. "کــام" هم که همه می دانند که به زبان انگلیسی، همان "بیا" می شود. حالا فوری نروید سراغ این سایت چون چیزی دستگیرتان نمی شود. اولند که چه وقت است که امریکایی ها آن را هک کرده اند و مطالب سخیفی بزبان خودشان در آن سایت می نویسند. بعدش هم، ‌زائرِ این سایت باید چشم دل داشته باشد و اول آداب سلوک بیاموزد. نه…، "سلوک" نرم افزار نیست.

واما آن نقطه ای هم که بین مهدی و کام می گذارند و امروزیها به آن "دات" می گویند، حکایتش مفصل است که البته اهل علم و همه آن کسانی که با آثار مرحوم علامهٔ حِلّی آشنا هستند، از آن باخبرند و من انشا الله در فرصت دیگری به آن خواهم پرداخت. در اینجا همین قدر کفایت می کند که بگویم که این دات، همان نقطه زیر بسم الله است که از قران مجید استخراج شده است و علمای اعلام، معانی زیادی از آن مراد کرده اند که شرح اش می ماند برای بعد.

درآثار اسلامی کم نیست شواهد و مدارکی که ما را با منشا اختراعات و اکتشافات آشنا می کند. من تا چند ماه پیش فکر می کردم که ساعت سیکو را ژاپنی ها ساخته اند. تا این که فرصتی پیش آمد و فیلمِ "شهیدان کربلا"، را که امسال از تلویزیون پخش می شد، دیدم و در طول پخش این فیلم، متوجه شدم که شمرِ ملعون، ساعت سیکو به مچ اش بسته بود. از این موضوع چنین برمی آید که ساعت سیکو ازاختراعات و افتخارات فرهنگ و تمدن اسلامی است و اهل کوفه آن را ساخته اند. بله. فریب های این امپریالیست ها و صهیونیست ها آنقدر پیچیده است که حتی گاهی کسانی مثل شما و من را هم می تواند به شک بیندازد. خدا خودش همه ما را از شَر آن ها در امان بدارد.

اگر چه برای حضرت مهدی، فرستادن یک ایمیلِ ناقابل کار دشواری نیست، اما به نظر من، این خبر از بیخ و بن دروغ است. آیت الله جنتی هم نسنجیده این سخنان را گفته است. آیا ایشان نمی داند که همین خبر کوچک، چه عواقب وخیمی برای حضرت می تواند داشته باشد. ای بسا که دولت امریکا از همین حالا نام آقا امام زمان در را لیست سیاه تروریست های اسلامی گذاشته باشد. ای بسا که نیروهای امریکایی هم اکنون در غارهای طُره بُره دربدر دنبال ایشان می گردند. ایت الله جنتی باید مغز خر خورده باشد که در این بُرهه از زمان، جان پاک امام هزار و دویست ساله ما را که سال ها در سلول انفرادی غیبت بسر برده است، این طوری به خطر بیاندازد و نام او را در ردیف نام کسانی چون ابوبکر بغداری و ملا عمر قرار دهد. آخه ایشان به چه دلیلی امام منتظران را متهم به داشتن لیزر که یکی از سلاحهای کشتار جمعی است می کند؟ این کار برای ما مسلمانان هم بی خطر نمی تواند باشد. امریکاییها حق دارند بگویند که اگر شما منتظر این بابا هستی که بیاید و با اشعه لیزر منافع امریکا را در منطقه به خطر بیندازد، پس همهٔ شماها حامی تروریسم هستی و اعدام باید گردی. اقا، چرا جان و ایمان مردم این جوری به بازی می گیری

من پیشنهاد می کنم که همهٔ ما در هرجای جهان که هستیم، همین شبِ جمعه برروی پشت بام خانه هایمان برویم وتا دم دمای صبح با صدای بلند شعار، "مهدی نیا، مهدی نیا" سر دهیم و بدینوسیله حضرت را از خطری که در پیش است مطلع سازیم

***

۵۲۹. اتاقِ فـکرِ من...

شبِ یلداست، ننشین خانه،‌ برخیز و بیا امشب
رها کن تا شوی از دردِ بیراهی، رها امشب

"بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم"
وگرنه غم نماید هردومان را کله پا امشب

دلم تنگ است و با من، بی تو دائم برسرِ جنگ است
بیا ای آنکه هم دردِ منی تو هم دوا امشب

"هوا بس ناجوانمرده سرد است" و غبارآلود
الا ای آفتابِ رندگی، از در درآ امشب

چرا روزی نشد ما بادبادکهایمان را.....آه
بیا با هم کنیم آن بادبادک ها هوا امشب

"تو را من چشم در راهم"، تو را از خویش می خواهم
بیا امشب، بیا امشب، بیا امشب، بیا امشب

عجب لبریز و...چیزم من، سراسر سورپریزم من
اتاقِ فکر من دارد برایت نقشه ها امشب!



یـادداشـت‏ های شـــــبانه: (۷۹)
www.akhbar-rooz.com


نوشته های دیگر:
www.tribunezamaneh.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست