اوختای حسینی
فروریخت، اما نه تنها سقفها و خانههایشان، بلکه پردهای که فقرشان را نهان کرده بود
گزارش مقدماتی از امدادرسانی و سفر به مناطق زلزلهزده استان کرمانشاه
•
کمکرسانی ادامهدار به عنوان بستر اصلی بازسازی همه جانبه منطقه زلزلهزده کاری دشوار و نیازمند به تجربه، دانش و صبوری است. در این فرآیند اختلال ایجاد نکنیم، با افراد کاردان در حوزههایی که میدانیم و بلدیم همراه شویم، کافی است کار همیشگی خودمان را در جهت کمک به زلزلهزدگان سوق دهیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱٨ آذر ۱٣۹۶ -
۹ دسامبر ۲۰۱۷
کنار هم ایستادیم به عزیزانمان در کرمانشاه دست یاری دادیم تا التهاب اولیه را سپری کنیم. همدلی دستاورد نهایی ماست و حالا وقت پرداختن هزینهاش. ادامه یاری، اما هدفمند و برنامهریزیشده و جبران خسارتهایی که زدهایم: زدودن زباله از منطقه، تلاش برای حفظ سبک زندگی سابق مردم . در یک کلام کمک به زلزلهزدگان تا بازگشتن به زندگی عادی خودشان. کمک به بازسازی کامل مناطق زلزلهزده، بازسازی ساختمان زیستی آنها از خانه تا معیشت و فرهنگ و ... بازسازی یعنی برگردان زیستبوم به شرایط پیشین و جلوگیری از مهاجرت مردم و اگر از دستمان برآمد رساندن منطقه به وضعی خوشایندتر تا روند مهاجرت را معکوس کند.
امدادرسانی (مختصری در شرح و آسیبشناسی کلی)
امروز که مرحله امداد و نجات برای مردم بلازده سپری شده است بهتر است بر کارهای عمیق و اساسی تمرکز کنیم. انجام کار عمیق مستلزم داشتن تجربه کافی است، پس درواقع هرکسی قصد کمک دارد باید در حیطهای که تجربه دارد وارد عمل شود. درواقع انجام کار همیشگیاش به نفع زلزلهزدگان. آری کار امداد و نجات عملیاتی در جحم بالا با سرعت و ضرورت فوری است، ادامه کمکرسانی اما کاری طولانی و عمیق است که باید با صبر و حوصله پی گرفت. اگر اشتباهات ما در مرحله نخست و بهرغم همه تذکرها به معضلاتی قابل حل تبدیل شدهاند، اشتباهات ما در این مرحله به فاجعههای غیرقابل بازگشت منجر خواهند شد. اشتباهاتی نابخشودنی. اگر در مرحله اول جوگرفته و عجول کار کردهایم و گوشها را بستیم و به هیچکس و هیچ حرفی اعتماد نکردیم و فقط به ذهن خودمان اتکا کردیم، در این مرحله به افراد باتجربه، متخصص و حاضر و ناظر در منطقه اعتماد کنیم و به حرفشان گوش فرادهیم و از تجربهها استفاده کنیم. اشتباهات ما در مرحلهٔ نخست امداد و نجات فهرستی طولانی را تشکیل میدهد که اتفاقاً باید ردیفش کرد، البته در بحث و فرصتی جداگانه. چند نمونه کلان و اصلی را به کفایت فهم کلی ذکر میکنم. گزارشهای بدون مکان و زمان، اطلاعاتی به شدت جزیرهای از وضعیت و نیازها، ارسال اقلام بدون نیازسنجی، اشباع کردن منطقه از کالا بدون توجه به بافت فرهنگی و زیستی، تنظیم و نشر گزارشهای به شدت اغراقآمیز و بیهوده با احساسات غلیظ شده، وارد شدن به حیطههای به جد تخصصی در تهیه گزارش و البته بازنشر گسترده و بیمبالات آنها بدون راستیآزمایی حتی سطحی، پرسیدن سوال غلط و گرفتن جواب غلط بدون برآورد توان افراد و گروههای مردمی مثلاً: نیاز الان مردم منطقه چه است؟ این سوال به طور اساسی فقط برای نهادها یا گروههایی معنا دارد که دپوی بزرگی از اقلام ضروری دارند که میتوانند بلافاصله راهی منطقه کنند نه گروههای مردمی که تا فراهم کردن و ارسال آن دستکم به چند روزی زمان نیاز دارند و البته نیروی کافی توزیعکننده، آری سوال درست برای گروههای مردمی این است: نیاز فردای مردم منطقه چه است؟ که تا زمانی که ما اقلام را جمعآوری و ارسال کنیم میشود نیاز روز، برای فهمیدن نیاز امروز و فردای مردم به خودشان اطمینان کنیم، دستکم بخشی مهم از نیاز خودشان را آگاهانه و براساس تجربه میدانند و بسیار، بسیار نکاتی از این دست در اشتباهات ما که فهرستش طولانی است. در کنار همه این اشتباهات چه بسیار گزارشهای چند پاراگرافی با ادعای تحقیقاتی و نگاه جامعهشناختی و پژوهش میدانی که هیچ یک از ویژگیهای مقدماتی چیزی که ادعا میکردند را هم نداشتند. گزارشهای به نظرم بیارزش و چه بسا مضر که اذهان مخاطبان را به اشتباه در شناخت و درنهایت تصمیم میرساند.
اگر خاطرمان باشد یکی از اصلیترین نکات این زلزله اعتماد نداشتن مردم به نهادهای دولتی و حکومتی بود. موج گسترده افرادی که با یک پتو و چند آب معدنی راهی منطقه میشدند، البته که این همدلی طلایی عالی است اما آسیبی بزرگ را نه تنها در سمت ارگانهای حاکمیتی که در سمت نهادها و گروههای مردمی نیز نشان میدهد. این حضور گسترده گرچه نوید وجدانهایی بیدار را میدهد اما مخل فرآیند نجات و سامانبخشی امداد هم هست و بسیار آثار سوء برجا گذاشته است که در آینده روشن خواهد شد، از آن هم عمیقتر البته کل ماجرا نشان از یک بیاعتمادی و خودرأیی گسترده در همه زیر و بم جامعه است. بیاعتمادیای متقابل بین مردم و مردم و البته بین مردم و حاکمیت. از نگاهی آسیبشناسی بخش مهمی از دلیل این اتفاق دو سویه، نحوه فعالیت و کار گروههای مردمی در سالهای پیش و البته حضور بسیار پرتنش افراد شاخص و معمولی در فضاهای عمومی است. فضایی پر از اتهام و فحاشی و زیروروکشیدن برای دوستان سابق، وقتی به سیر این جمعها نگاه میکنیم چه میبینیم؟ یک شبکه گسترده و بزرگ دوستی و اعتماد که در قالب یک گروه بزرگ کار میکردند، که امروز تبدیل شده است به صدها و بلکه هزارن گروه چند نفره، طبعا با توان محدود که هیچ کاری هم جز مواردی معدود از پیش نخواهند برد. این وضع امروز ما است، بلایی که کم از زلزله ندارد و باید به جد آسیبشناسی شود.
البته لازم به یادآوری است برخی افراد و گروههای حاضر در منطقه با سرعت به نکات مهم توجه کردند و شروع به کنارزدن گزارشهای احساسی، جزیرهای و ناکارآمد کردند و دست به کار تهیه و انتشار مطالبی براساس واقعیت جاری در منطقه شدند و روزبهروز در این کار استوارتر و دقیقتر شدند. گزارشهای بسیار قابل استفاده و در حد چشمگیری منسجم، اتفاقا از افراد غیرمدعی و اتفاقاً از خود مردم بلازده که آستین همت برای کمک به خویش و همسایه را بالازده بودند در همین رسانههای جدید منتشر میشد. البته در کنار اینها از همان روز اول فاجعه گزارشهای بسیار کارآمد فعالان استخواندار کمکرسانی را هم بسیار مفید میدانم. گرچه مجبور بودیم برای گرفتن این گزارشها ساعتها با ایشان حرف بزنیم و کملطفی دوستان در ثبت این گزارشها بسیاری را از خواندن و اطلاع از نکات مهمی که میدیدند محروم کرده و گویا خواهد کرد.
پیشنهاد اصلی من تهیه یک بانک بزرگ اطلاعات روزآمد و محدود کردن حوزه فعالیت گروهها و عمق بخشیدن به حضور و کارشان در منطقه است. حضوری اثربخش و هماهنگ که بستر کاری ریشهای با بهرهوری بالا را فراهم میکند. البته نوید اینکه، بسیاری خودشان به این موضوع فکر کردند و در این جهت تلاش کردند، مخصوصاً در گروههایی که کار تخصصی همزمینه انجام میدهند و این خبر خوبی است. طرفه آنکه باید به فراهم کردن یک نشست سراسری بین گروههای مردمی فعال در منطقه فکر کنیم. نشستی در خود شهر سرپل ذهاب که بسیار هم آسیب دیده است. نشستی در جهت رویای هماهنگی و بهرهوری گروهها که مستلزم همت و حمایت همه شما است.
این بحثها را سر دراز است و باید در فرصتی کافی و با انسجام و به شکل جمعی در یک روند دوستانه و راهگشا به آنها پرداخت. گفتوگوهایی از سر دلسوزی و با تیغ تند نقد که ناظر به ساختن است تا ویرانی. تا انجام این کار پروژه اصلی سامانبخشیدن به امتداد کمکرسانی به مردم زلزلهزده است با شرایطی که پیشتر برشمردم. در این راه نخستین گام شناخت دقیق جامعه و فرهنگ منطقه و شرایط فعلی و در کل اطلاعاتی که بسیار هدفمند گردآوری شدهاند و با دقت و دانش کافی برای امر کمکرسانی به بازسازی در همه ابعاد آن، آنالیز و معنا شدهاند.
گزارش سفر به منطقه و برخی یافتههای کیفی
آنچه در پی میآید نکاتی کلیدی از سفر اول پس از زلزله به منطقه، شامل حضور ۳ روز کامل در منطقه تا ۱۳۹۶/۹/۱۰ است. این نکات همگی از مشاهده مستقیم، مشارکتی و از خلال گفتوگو با اطلاعرسانهای بومی جمعآوری شده است. لازم به ذکر است نکات بسیاری در این سفر به دست آمده است که اینجا تنها به فهرست کردن مهمترین، کاربردیترین و نکاتی با اطمینان بالا بسنده میکنم. باشد که به کار آید و در سفرهای آتی باقی نکات را پس از حصول اطمینان لازم و راستیآزمایی خود قانعکننده در اختیار شما قراردهم. یادآوری کنم که برای شناخت دقیقتر منطقه و نیازهایش با بسیاری از دوستان و افراد فعال در منطقه و البته دوستان بومی و غیربومی ساعتهای طولانی به گفتوگو پرداختهام و سعی کردهام همه این مجموعه را کنار هم بیاورم.
فرهنگ و اقلیم
منطقه جفرافیایی ـ فرهنگی استان کرمانشاه بسیار پیچیده و متنوع است، هم از بابت اقلیم و محیط زیست انسانی، هم از بابت فرهنگی و اجتماعی. این موضوع و آشنایی با ابعاد و زوایای آن نیاز به مطالعه عمیق انسانشناختی، با تأکید انسانشناختی و نه جامعهشناختی دارد. هرچند پیشتر هم گفتم بافت زیستی منطقه غرب کشور که ساکنین آن کرد و لر و لک هستند بسیار شبیه به منطقه آذربایجان است. منظور شباهت پاسخهای مادی و فرهنگی انسانی به محیط زیستش و فراهم کردن امکان زیستن در این اقلیمها سخت است. هرچند شاید عمومأ زاگرس خشنتر و رامنشدنیتر باشد و اختلافهایی اساسی در مناطق مختلف کل منطقه قابل پیگیری باشد اما بافت زیستی بسیار شبیه به هم است. تنوع فرهنگی و مذهبی بسیار گسترده و حتی شدید استان کار امدادرسانی، به ویژه ادامه کمکرسانی را بسیار دشوار و بیش از پیش نیازمند مطالعه و شناخت عمیق فرهنگی منطقه میکند، کاری که به جد از توان جامعهشناسی بیرون است و تنها در پرتو مشاهده مشارکتی و عمیق و غیر عددمحور، به همراه ارتباط ارگانیک با اطلاعرسانهای گزینش شده، پرشمار و معتمد به دست میآید. به جد توصیه میکنم در این باب عدد و رقم را رها کنید. از ساختار و شکل خانهها تا نحوه پوشش، از ساختار مکانهای عمومی و ساختمان روستا تا معیشت و سبکزندگی مردم، از خطکشی و مسیریابی زیستی برای کمکرسانی تا تلقیهای آیینی و باورهای ساکنان این دیار کهن همگی تنها از راهی که پیشتر گفتم قابل حصول است. مداخله در بحران در مناطقی از این دست به سختی با شناخت عمیق زیستبوم گره خورده است، تنها راه ما برای مواجهه درست با این موضوع تا به دست آوردن شناخت نسبی، اتکا به نیروهای بومی در منطقه برای مشاوره و کار عملی است. نیروهای بومیای که خود به این مجموعه پیچیده که برشمردم آشنا باشند. گستردگی آسیب از شهرها تا روستاها کش آمده است و آن را تبدیل به زلزلهای شهری و روستایی کرده است، فاجعهای تمام و کمال در مرکز و پیرامون. البته جز مسائل مشخص شهری بسیاری از مسائل فرهنگی و اجتماعی منطقه ماهیتی یکسان با صورتهای متفاوت دارند. مردمانی بسیار تندرو از اهل تسنن، دارویش اهل سنت، شیعیان عرفی و مذهبی سخت، اهل یارسان و مردمانی سکولار که در کنار هم زندگی میکنند. البته میتوان با دقت گفت که تنها کنار هم زندگی میکنند و با هم کاری ندارند. منطقه از نظر ریشههای قومی و زبانی هم بسیار متنوع و از قضا بسیار متشنج است. توجه به این اختلافها و پراکندگی فرهنگی و مذهبی است که کمکرسانی ما را عمیق و ماندگار میکند تا رنجی مضاعف را برای آنها به یادگار نگذارد. در باب این پراکندگی در شهرها نیاز به مشاهده بیشتر از جنس مطالعه عمیق و گسترده به طور همزمان است تا کیفیت و پراکندگی آن استخراج شود و براساس آن مناطق بین گروهها کمکرسان تقسیم شود. پس از آن باز هم مطالعه میدانی عمیق و مشارکتی چراغ راه است. در مورد روستاها وضع کمی روشنتر است میتوان روستاها را به چند گروه تقسیم کرد، روستاهای تک مذهبی و روستاهای چند مذهبی و البته به طور مثال روستایی با ۹۰ درصد جمعیت اهل سنت را به طبع با چنین رویکردی باید مدیریت و کمکرسانی کرد که روستا سنی مذهب است و باید حواسمان به آن اقلیت ۱۰ درصدی باشد. در روستاهای کوچک مشکلاتی از این دست را راحتتر میشود حل کرد ولی روستاهای بزرگتر را البته با روشهای پیچیده مداخلهگری باید یاری کرد که واقعاً نه کاری ممکن بدون مطالعه و تجربه و نه کاری برآمدنی از عهده هر کسی است. نکته بسیار مهم در ارتباط با مداخلهگری البته حضور مستمر در منطقه و ایجاد ارتباط ارگانیک با اهالی است. فعالیتی مستمر و غیرساختمانی که تنها در میانمدت و درازمدت جواب میدهد. شاهکلید امتداد کمکرسانی «ارتباط» است. ارتباطی ادامهدار و سازنده و دوسویه با اهالی مناطقی که به یاری آنها شتافتیم. این ارتباط ایجاد نخواهد شد مگر آنکه از کمیت کار کاسته و بر کیفیت و عمق آن تمرکز کنیم. کوچک کردن دایره کمکرسانی و ژرفتر کردن آن با درگیری ریشهای با مردم منطقه و مشکلاتشان، کاری به جد پیچیده از جنس مشارک و همدلی است.
یک نکته پیرامون کمکرسانی به روستاها روشن است، که البته تقاضا میکنم واکنش دوستان فعال مثل سرازیر کردن آب معدنی و نواربهداشتی و لباس به شکل کور به منطقه نباشد و پس از مطالعه و شناسایی روستای مشخص وارد کار شوند. پس از طی شدن روزهای بحرانی امداد و نجات که انصافاً نهادهای مردمی، گروههای مردمی، ارتش و ... سنگ تمام گذاشتند و هرچه توانستند به هرکس نیازمند بود رساندند، در مرحله دوم فرآیند بازسازی که شرط آن کمکرسانی مستمر است آغاز میشود، روستاهای منطقه دالاهو که عموماً اهل یارسان هستند و تحت پوشش تشکیلات سنتی این آیین قراردارند، روستاهای عمدتاً سنینشین دشت ذهاب تحت پوشش تشکیلات مذهبی اهل تسنن از کردستان و بلوچستان هستند، روستاهای معدود کاملاً یا بیشتر شیعهنشین هم از کمکهای مردمی و ارگانی برخوردار هستند. این میان روستاهای عموماً یارسان یا سنی خارج از محدودههای ذکر شده سنتیشان در سایه قرارگرفتهاند، حتی روستاهای بسیار نزدیک به شهرها.
بهداشت عمومی و شخصی
اولویت یک مناطق زلزلهزده در شهرها و روستاها بهداشت عمومی و شخصی است. کوه زباله در ۳ کیلومتری شهر سرپل ذهاب تنها بخش کوچکی از فاجعه است، کوهی از همه چیز حتی از لباسهای اهدایی که بیتوجه به فرهنگ بومی و مستعمل بودن فرستادهایم و به هیچ تذکری هم توجه نکردیم. توالتهای شهرها بسیار کم، ناکارآمد و غیر بهداشتی با جانمایی غیر اصولی و در دل کمپهای بیدروپیکر اسکان رها شدهاند. توالتهایی که به زودی با مشکل دفع فضولات به یکی از معضلات اصلی شهر بدل خواهند شد. توالتهای روستاها غیرقابل استفاده بدون چاه و آب که برخیشان حتی سرپا هم نشدهاند. البته کیفیت عمومی توالتها بهتر از توالتهای مضحک مناطق زلزلهزده آذربایجان است، اما به همان اندازه بیمبالات و بیاستفاده نصب و راهنیندازی شده است، توالتهای دو چشمه و چهار چشمه با جانمایی غلط و بدون گلویی و میله و چاه دفع فضولات و نبودن حتی یک حمام کانکسی در روستاها و البته کمبود شدید آن در شهرها که باعث شده است مثلاً اهالی شهر سرپل برای حمام حتی به کرمانشاه در فاصله تقریباً سه ساعته نیز بروند. آلودگی آب و محیط و هوا و احتمال بیماریهای واگیردار و میکروبی که بیش و پیش از همه کودکان و زنان را تهدید می کند. سرماخوردگی رایج است و بیماریهای زنان بیداد میکند. همه اینها یعنی شرایط در آستانه بحرانی غیرقابل مهار است. زبالههای حاصل از سیل کالاهای مصرفی که جنس زباله شهری دارند، تناسب مصرف و تولید زبالهٔ شهرها را به شدت به هم ریخته است چه رسد به روستاها که با جنس زباله متفاوتی در حجم بالا مواجه شدهاند. زبالههایی که بدون داشتن آگاهی و بدون نگاه بلندمدت کنار چادرهای خود تلانبار می کنند و گاهی آتش میزنند و کودکان بر همان زبالهها بازی میکنند و غذا میخورند. آلودگی فضای روستاها از دور هم قابل مشاهده است و سطح آلودگی عمومی شهرها با تمام توان سیلی میزند که حواست باشد.
بهداشت روانی
میزان آسیب وارد شده از نظر روانی در چنین فاجعههای بسیار گسترده است به ویژه که به علت گستردگی جغرافیای فاجعه امکان رسیدگی فوری به همه نقاط ممکن نبوده و تا روزها مردم زلزلهزده سرگرم اموات و مایحتاج یومیه خویش بودند و این روزها به جد درگیر زندگی یکنواخت روزانه در چادر و کنار خرابهای هستند که روزی خانه بود و در حال خارج کردن شکستهٔ وسایل آن خانه سابق. فشار روانی این همه چنان هولناک است و کافی است شما شرایط عصبی آینده نامعلوم را در کنار آن قراردهی تا فروپاشی روانی خودبهخود اتفاق بیافتد. در این شرایط تنها راه ما ایستادن در کنار این مردم و همراهی و همدلی با آنها است و تشکیل تیمهای رواندرمانگر و مداخله در بحران به قصد درمان تدریجی و حتا در صورت لزوم دارویی آنها.
سوگواری
گور دستهجمعی، ترومایی که بعدها متوجه آن خواهیم شد. سوگواری نکردن برای مردگان خویش، تلی از خاک و آوار دوباره که همه مردم منطقه را تا مدتها در التهابی روانی نگه خواهد داشت. به جای سفرهای پرهزینه مقامات باید خرج این چیزها را فراهم میکردند. توصیه جدی میکنم به فراهم کردن امکان سوگواری عمومی، غم چنین فاجعهای در همدردی راحتتر تسکین مییابد. این مردم آن طور که شایسته است برای مردگان خویش عزاداری نکردهاند. حتی برخی کوچکترین مراسمی نگرفتهاند. این فاجعهای دوباره است. اما کلید آن در دستان ما است، کمکشان کنیم با کمترین هزینه آن طور که فرهنگ و آیینشان میگوید برای مردگان خویش در همان روستا یا شهرشان مراسم یادبودی بگیرند. الله الله گویان قرآن خوان را همراهی کنند یا تنبورزنان مویه کنند و روی چنگ بیندازند. راه بسیار کهن و آزمون پسداده، سوگواری به همراه کسانی همدل است، در این مراسم کس آنها باشیم. مثلا چهلم نزدیک است و فرصت سخت مناسب، چادری در روستا و چادرهایی در محلههای شهرها با خرما و چایی، همین کافی است.
کودکان
تمام دختران کرمانشاه مثل شیرینخفته زیبا و استوار هستند، بدون اغراق و پسرهایش فرهاد را مانند در صبوری. ما آنها را تنها گذاشتیم و برگشتیم تهران خراب شده، آن صورتها و زبان زیبا را، آنها را در رنج و بحران. حواستان باشد کودکان را به حضورتان وابسته نکنید و تنهاشان بگذارید. آزیتا، سعدی، باران، آرین، آتنا، اهورا، پارمیس، افراسیاب، سهند، مارال و ... نامهای زیبای کودکان روستاهای کرمانشاه، التهابشان از هر صدای بلند و تکان کوچک، چهرههای بهتزده و چشمهای ترسان، خندههاشان و سکوت محمدحسین که پس از ۳ روز بالاخره با من حرفزد، تا همیشه در یادم خواهد ماند، ثبت چون فرهاد کند. در مورد کودکان مسئله اصلا شوخی نیست، اگر امکان سفر چندین باره و در طول زمان به منطقه را ندارید از برقراری رابطه صمیمی و حس وابستگی به جد پرهیز کنید. مسئله کودکان در میانمدت و درازمدت مطرح است. حس فراموش شدن بعد از وابستگی خطر روانی جدی برای کودکان پدید میآورد که مسئولیت آن نه متوجه زلزله، که متوجه شخص بیمبالات ماست. کودکان خاصه در این وضعیت بحرانی، بسیار راحتتر از آن که فکر کنید وابسته میشوند و بسیار از آنچه فکر میکنید آسیبپذیرترند.
یارسان (اهلحق)
حضور پرشمار مسئولان لشکری و کشوری پس از زلزلهٔ کرمانشاه در روستاهای زیارتی و مقدس یارسان و توجه ویژه آنها گویا ادامه پروژه ساخت حسینه به جای جمخانه در روستای بانزده بابایادگار دالاهو است. پروژهای که قصدش محو آیین این اقلیت است که با وجود تمرکز در این منطقه، از خراسان تا آذربایجان و کردستان گستردهاند. آری اهل یارسان قرنها پیش، از خشم و کینجویی سنیهای تندرو، دامنه شاهو را ترک کردند و در دامنه دالاهو ساکن شدند. این بار از دست تندرویهای ایدئولوژیک شیعه در قالب نظامی به کجا خواهند گریخت؟ توجه ویژه به اهالی این آیین از حیث مناسک و رفتار و ... مهم است. اگر در این مناطق فعالیت میکنید سعی کنید اندکی هم شده راجب این آیین مطالعه کنید یا از دوستان محلی اطلاعات کسب کنید، به ویژه اگر در روستاهای زیارتی و مقدس آنها در حال فعالیت هستید. آشنایی با فرهنگ بومی به معنای اضمحلال در آن نیست بلکه به معنای تضمین خواست شما در ادامه کمکرسانی و البته بستر حضور عمیق و طولانی مدت تأثیر شما است.
دامداری و کشاورزی (بیمه و جبران خسارت بلای طبیعی)
بیشترین آسیب معیشتی در حال حاضر از بین رفتن دام و طیور اهالی است. دامهای گران و سرحال و بارور که بخش مهمی از آنها تلف شدهاند یا به جد مصدوم هستند یا در اپیدمی بیماریهای انگلی و قارچی قرار دارند و در بیمبالاتی کامل سازمان دامپزشکی و مسئولیتگریزی آنها در حال تلف شدن هستند. چه بسیار خانوارهایی که همه یا بخش بزرگی از این دارایی مولد خویش را از دست دادهاند و معیشت آنها در خطر جدی است. در باب کشاورزی هم با توجه به نزدیک بودن فصل اصلی کاشت در منطقه و درگیری اهالی با زوایای مختلف بلا و از میان رفتن ذخیره بذرشان احتمال آن هست که در صورت تأمین نکردن مقدمات ابتدایی شروع کشاورزی، یک فصل مهم از این فرآیند از دست رفته و لطمههای جبرانناپذیر به بخشی اصلی در معیشت اهالی وارد کند. تجربه بیمه نزد اهالی به قدری تیره است که تقریباً هیچکس محصول و دام خویش را بیمه نکرده است. در سیل قبلی استان که پس از بذرپاشی زمینها آمده است وزارت کشاورزی که متولی بیمه فرآیند کشاورزی است در کمال ناباوری تنها خسارت بذر را به کشاورزان بیمهگذار پرداخت کرده است و این مضحکه باعث شده است بیمهکردن از منطقه محو شود. درحالی که جبران خسارت بلایای طبیعی همهگیر به شکل قانونی و عرفی به عهده دولت است اخبار ضد و نقیض از پولی که بابت هر دام کوچک و بزرگ و نه طیور تلف شده به گوش روستاییان میرسد در کنار رسیدگی نکردن سازمان دامپزشکی به دامهای مصدوم اهالی را مجبور به فروش دامشان به دلالهای بزخری کرده است که کل منطقه را غرق کردهاند. آری اینها نشانههای موجی گسترده از مهاجرت در آیندهای نزدیک است. مهاجرت جامعهای مولد در پی از دست دادن ابزار خرد امرار معاشش، جامعهای که تا امروز در برابر مهاجرت مقاومت کرده است.
اسکان موقت (کانکس)
مهمترین مسئله در مقدمه این بحث است، چادر اسکان موقت نیست، سرپناه موقت است. تنها شکل اسکان موقت کانکس نیست. به نظر میرسد همانطور که قابل پیشبینی بود حضور گروههای مردمی در طرحهای اسکان موقت و بازسازی سازهای شوخیای بیش نیست. گروههای مردمی به جای تلاش در این حیطه باید توان خویش را صرف کارهای اساسیتری در بازسازی کنند. بازسازی اجتماعی و فرهنگی، یعنی پس از طی شدن مرحله بحرانیِ فاجعه، دست به کار گسترش زمینهها و امکانهای توانمندسازی جامعه بومی برای بازگشتن به حالت قبلی شوند. از سودای چالش کانکس و فلان دست بردارند تا دولت و حکومت هم وظیفه خودش را به تمامی انجام دهد. گروههای مردمی اگر پولهای کلان در اختیار دارند بهتر است برای جلوگیری از روند مهاجرت در امر ایجاد اشتغال پایدار سرمایهگذاری کنند. نکته بعدی در باب کانکس در نقش اسکان موقت آن است که کانکس طراحی شده برای مناطق زلزلهزده ربطی به کانکس ذهنی ما ندارد این کانکسها نیمهآماده هستند که با سرهم شدن سریع در زیرسازی و ستونگذاری در خود محل تهیه میشوند و درنهایت بخشی از خانه بازسازی شده خواهند بود. مسئله اساسی اما بحران کانکسهای اهدایی مردم است که در مقصد مشخص پیاده نشدهاند و برای توزیع و اولویتگذاری در اختیار وزارت مسکن قرارگرفتهاند. بحثهای متنوع با ارقام و استدلالهای عجیب مقامات محلی و کشوری باعث شده است مردم در همان چند کانکس اهدایی که به هر روستا رسیده است هم اسکان پیدا نکنند، از ترس از دست دادن وام اسکان موقت. البته درنهایت هیچ سازوکار مشخصی برای توزیع و استفاده این کانکسها وجود ندارد و کودکان و افراد کهنسال با سرما دستو پنجه نرم میکنند و کانکسها خالی افتادهاند.
تجربه مدیریت بحران
گویا تجربه مدیران بحران در نظام مدیرتی این مملکت و حتی مدیران میانی و پایینترش نیز به جای انباشته شدن، تخلیه میشود. تمام اشتباهات مدیریت بحران در زلزلههای قبلی این بار هم تکرار شده است و میشود، هیچ خبری از چند کار مثبت قبلی هم نیست. فراموشی ما را خورده است. این روش مدیریت بحران تنها ترس از آینده یک فاجعه بزرگتر را در ذهن میسازد. تنها یک نکته را برای نمونه میگویم تا امروز که من این سطرها را مینویسم در برخی روستاها چهار بار مسئولان و اکیپ بازسازی مسکن عوض شده است. هر روز ادوات و ابزار بنیاد مسکن یا سپاه یکی از استانهای معین وارد روستا میشود و پس از تخریب چند خانه روستا را ترک میکند و روزهای بعد گروهی جدید وارد میشوند. رسماً هیچ نشانی از عزم ساخت و ساز سریع مساکن شهری دیده نمیشود به این اضافه کنید بحران مسکن مهر را، وضع توالت و حمام سیار و ... .
یک پیشنهاد کلی
براساس تجربه و مطالعات میدانی به گروههای مردمی امدادرسان پیشنهاد جدی میکنم بسته به توانتان ۳,۲,۱ و ... روستا را انتخاب کنید و نیازشان را تا برگشتن به خانهها و زندگی عادیشان تقبل کنید و این موضوع را به باقی گروهها نیز اطلاع دهید. از انجام کارهای تکراری و انباشتن منطقه از کالا جداً پرهیز کنید.
نمونه موردی برای فعالیت اصولی و مستمر به همت یک گروه مردمی
روستای «ناوه فره» در ۸.۳ کیلومتری سرپل ذهاب، روستایی زیر صد خانوار با هشت کشته یکی کودک، بیش از نود و هفت درصد روستا یارسان هستند و باقی شیعه عرفی، تخریب آبادی صد درصد جز چهاردیواری آسیاب و صدمه شدید به ساختمان قدیمی مدرسه که در سال ۶۳ بنا شده است و برای اجازه استفاده دوباره باید به تأیید کارشناسی رسیده و درصورت تأیید مقاومسازی شود، تلفات بالای دام و طیور، سیزده دانشآموز اهل آبادی و نه دانشآموز که از روستاهای اطراف برای تحصیل به این روستا میآیند، یک دختر کنکوری مصدوم که تحت جراحی اساسی بوده است، یک سالمند مرد نابینا در شوک شدید منتهی به سکوت، یک سالمند زن، تا این جا دو کودک شدیدا درگیر با بحران فاجعه را شناسایی کردیم، یک زن مادر دو فرزند خردسال درگیر با صرع، یک کودک با افتادگی شدید پلک، یک دختر ۱۷ ساله دچار معلولیت حرکتی و ذهنی، یک بستری در تهران، چند بستری در کرمانشاه، چندین زن بیسرپرست که برخی تنها زندگی میکنند، یک زن مصدومیت شدید که در ناحیه زانو عمل شده است، چند مورد مشخص تلفات چند رأس گاو که بخشی مهم از دارایی و معیشت افراد است، چندین مورد تلفات بخش مهمی از گوسفندان چند فرد که بخشی مهم از گله آنها است، تلف شدن چندین ده مرغ و خروس که برخیشان بیشتر دارایی یک زن سرپرست خانوار بوده است و این همه نتیجه تنها دو هفته تمام تمرکز بر این روستا است و هنوز هم کامل نیست. که قرار است با کمک سری جدید اعضای گروه که الان در منطقه مستقر هستند کامل شود.
گروه این روستا را به عنوان روستای هدف انتخاب کرده است و سعی دارد هر چه میشود خدمات و درمان و آموزش و کار با کودکان و توانمندسازی را در روستاهای این منطقه بیشتر گسترش دهد. شاید باور نکنید ولی همه آنچه در باب روستاها توصیف کردم در این روستا و روستاهای دیگر این منطقه صدق میکند با وجود نزدیکی به شهر سرپل ذهاب. در باب پوشش روستاهای بیشتر درصورت توان، اولویت با رسیدگی به موارد خاص و پس از آن کودکان و بعد مشکلات روانی ناشی از زلزله است. برای نمونه کودکان روستای دول الیاس در ۴ کیلومتری سرپل مجبورند در این سرمای هوا در فضای باز مشغول درس باشند و باید هرچه سریعتر به فکر یک مکان موقت برای آنها باشیم. یا مثلاً وضعیت دانشآموزانی که از اطراف برای تحصیل به ناوهفره میآیند را حتماً باید ساماندهی کنند و حواسمان باشد که تبعیض چه اثر مخربی بر کودکان دارد.
از شناسایی و ارتباط گرفتن با اهالی روستا که بگذریم بخشی از مایحتاج اولیه و گرمایشی آبادی را تأمین کردهاند و پس از آن وارد مرحله ثبت و ضبط وضعیت خانوارها و آسیبهای خاص و عمومی شدهاند. فهرستی بیپایان از مشکلات و ارتباط موثری با افراد امین روستا برقرار کردهاند، طی روزها بازی و دوستی با کودکان با آنها نقاشی کرده اند و میان آنها همدلی و همکاری ایجاد کرده اند، با بررسی وضعیت بهداشتی زنان و مشاوره پزشکی حداقلهای رعایت بهداشت شخصی را برای آنها فراهم کرده، با هماهنگی یکی از اعضای گروه و لطف تیم داوطلب دامپزشکی که از اراک و با بیش از چهل میلیون داروی شخصی و کلنجار زیاد با سازمان دامپزشکی به منطقه آمده بودند به وضع عمومی دامها و وضع نگران کننده برخی دیگر از دامهای آسیبدیده رسیدگی کرده اند و در کل با اهل آبادی به شروع یک رابطه دو سویه و مفید رسیدهاند و تازه کار آغاز شده است. کاری که درصورت مضاعف شدن توان مادی و انسانی آنها به روستاهای هرچه بیشتری در منطقه گسترش خواهند داد.
نکته آخر
یک مثال زنده است از دخالت و کمکرسانی نادرست. پس از سه روز سروکله زدن اعضای گروه با کودکان روستا و بازی گروهی و نقاشی و توزیع اسباببازی گروهی و فکری وقتی در روز آخر این سفر مشغول چیدن میوه این دوره اول کار بودند که با یک فاجعه مواجه شدیم. گروهی از دوستان باوجدان و البته نادان و کارنابلد با یک وانتبار در طول جاده افتاده بودند و مثل خالی کردن نخود، اسباببازی میان کودکان توزیع که نه، در واقع پرتاب میکردند. آری حاصلش چیزی نبود جز ولع کودکان به گرفتن بیشتر اسباببازی، دخالت والدین برای بردن سهم بیشتر کودکانشان، دروغگفتن کودکانی که تا ساعتی پیش اسباببازی را بین هم تقسیم میکردند برای بیشتر جمع کردن غنیمت و بسیار نکات دیگر، آری برگرداندن کودکان به وضع قبل از حمله ویرانگر این کمکرسانها کاری دشوار است که مجبور شدند بخشی از انرژی خود را در روز پایانی صرف آن کنند و بخشی از انرژی اعضای گروه که در منطقه حاضرند یا در زمان تنظیم این گزارش به منطقه سفر کردهاند هم این روزها صرف ترمیم این بلای انسانی و خیرانه میشود. همین مدل را گسترش دهیم و با آگاهی از تأثیرات نامطلوب کارنابلدی و کار بدون مطالعه و شناخت، از انجام کار شتابزده و حضور هیجانی در منطقه خودداری کنیم. کمکرسانی ادامهدار به عنوان بستر اصلی بازسازی همه جانبه منطقه زلزلهزده کاری دشوار و نیازمند به تجربه، دانش و صبوری است. در این فرآیند اختلال ایجاد نکنیم، با افراد کاردان در حوزههایی که میدانیم و بلدیم همراه شویم، کافی است کار همیشگی خودمان را در جهت کمک به زلزلهزدگان سوق دهیم.
اوختای حسینی آذرماه ۱۳۹۶
|