سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یـادداشـت‏ های شـــــبانه: (۷۱)


ابراهیم هرندی


• اقتصاد، مادر فرهنگ است و فرهنگ، زمینه سازِ سیاست. سیاست از زمانی آغاز شد که انسان به محدود بودنِ سازه های تولید پی برد. از آن پس تاکنون، سیاست با هرپدیده ای که در جهان محدود و پایانمند است، سروکار دارد. از موادِ خام کانی مانند نفت، زغال سنگ، سفره آب های زیرزمینی و فلزهای گوناگون گرفته، تا زمین و همه ی فراورده های کشاورزی و نیز ابزارِ‌ تولید و نیروی کار. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۷ ارديبهشت ۱٣۹۶ -  ۷ می ۲۰۱۷


۴۶۹. حکومت و دولت

اقتصاد، مادر فرهنگ است و فرهنگ، زمینه سازِ سیاست. سیاست از زمانی آغاز شد که انسان به محدود بودنِ سازه های تولید پی برد. از آن پس تاکنون، سیاست با هرپدیده ای که در جهان محدود و پایانمند است، سروکار دارد. از موادِ خام کانی مانند نفت، زغال سنگ، سفره آب های زیرزمینی و فلزهای گوناگون گرفته، تا زمین و همه ی فراورده های کشاورزی و نیز ابزارِ‌ تولید و نیروی کار. اقتصاد با چگونگی تولید و توزیع و مصرف سروکار دارد. اما سیاست با چیستی و چرایی و چند و چونِ آن. اهل اقتصاد،‌ به تولید کننده نشان می دهند که تولیدِ چه جنسی در چه زمانی سودآور است و چگونه می توان با کمترین سرمایه،‌ بیشترین سود را بدست آورد. اما سیاست با مدیریتِ تولید و مصرف و، نیز پیوندِ آن با ذهن مصرف کننده سروکار دارد. سیاست، ابزارِی در دستِ دارایان قدرتمندی ست که سازه های تولید را در هر کشور در اختیار دارند و با ترفندهای نرم (لطایف الحیل)،‌ دیگران را پذیرای جایگاهِ فرودست شان در جامعه می کنند.

با تابش آفتابِ روشنگری، پذیرفته شد که دولت که نهادِ اداره سیاست در جامعه است، باید بنیادی مردمی یابد و پشتوانه مردمی، جای مشروعیت دینی آن را بگیرد. چنین بود که اهل فن،‌ سیاستِ ماکیاولی را آخرین چشم انداز در سیاست پیش - مدرن پنداشتند و پشتوانه مردمی و راست – کرداری را دو ویژگی سیاست در جهان مدرن انگاشتند. اما رکود پایدارِ بازار بازرگانی و اقتصادی در کشورهای غربی در چند دهه گذشته و پیدایش رقیبان اقتصادی بازارشکنی مانندِ چین و هند و کره و مکزیک و برزیل، سیاست را در کشورهای غربی، دوباره بسوی سیاست ماکیاولی سوق داده است. رقابت در بازارِهای جهانی، نیاز به کنُش ها و کوشش های ناروا و پنهانی دارد که با سیاستِ آشکار - رفتاری و راست - کرداری همخوان نیست. سرمایه دارِ سفید پوست اروپایی که بیش از دوسده، بازارهای جهانی را در دست داشته است و در ژرفای خیال خود، خود را ارباب جهانِ مدرن می پندارد و از دیگران بهتر و برتر می داند،‌ اکنون در نبرد با همتای شرقی خود از هیچ کاری فروگذار نمی کند.

یکی از برآیندهای ناخجسته این چگونگی، تغییرِ نهادِ "دولت"، به "حکومت" است. دولت نهادی ست که در آن نمایندگان مردم، کشور را برای سودِ همگانی اداره می کنند. اما حکومت نهادی ست که با فریب و دروغ، قدرت را در دست می گیرد و کشور در راستای سود گروه ویژه ای می گرداند. حکومت ریگان و نیز، بوشِ پدر و پسر به نمایندگی از نئوکان ها در امریکا، نمونه ای از حکومت بود که هدفی جز پرکردن جیبِ دوستان و همراهانِ خرپولِ خود نداشتند. سیاست در هر حکومت، ماهیتی ماکیاولی دارد. این چگونگی با روی کار آمدن ترامپ در امریکا،‌ شکل تازه‌ای بخود گرفته است که درخور درنگ فراوان است، اما در اینجا و اکنون بدان نمی توان پرداخت.   

جمهوری اسلامی ایران نیز، نمونه آشکاری از حکومت در لباس دولت است که همه سودش برای "خودی‌ها" و زیان‌هایش برای مردمانِ ایران است. این حکومت که مردم را تنها برای سیاهی لشکر شدن در روزِ انتخابات می خواهند و نه برای درگیری در سیاست، هر چهار سال یکبار، "تیارتی اسلامی"، بنام انتخابات راه می اندازد تا نشان دهد که بنیادی مردمی دارد. از سویی نیز با نیشخند زدن به شمارِ دواوطلبان نامنویسی پست ریاستِ جمهوری و گفتگوی تلویزیونی با چندی از ابله ترین آن ها، ناخرسندی خود از انتخابات نشان می دهد.   

***

۴۷۰. بازی تمام شد

منشورِ تازه سازمان حماس در پیوند با پذیرشِ کشور فلسطین در کنارِاسرائیل، برای ایران پیامدهای آینده سازتری از انتخابات ریاست جمهوری خواهد داشت. این منشور را آغازِ پایانِ حکومت اسلامی در شکل کنونی اش باید دانست، زیرا که نه تنها بهانه آزادسازی قدس را از آخوندهای حاکم می گیرد و دکانِ "مرگ برامریکا" را در خاورمیانه می بندد، بلکه، به آشتی میان حکومتِ اسرائیل کشورهای عربی کشیده خواهد شد و آن کشور را به همکاری با آنان در دشمنی با حکومت اسلامی وا خواهد داشت. اگر چنان شود، تاریخ، شکست ملتِ فلسطین و تسلیم شدن آن ها در برابر اسرائیل و امریکا را به گردن حکومت اسلامی ایران خواهد انداخت.

آشتی میان اعراب و اسرائیل، رویدادِ تاریخیِ دوبُردی برای اسرائیل کشور خواهد بود، زیرا نه تنها داد و ستد با آن کشور با کشورهای عربی را ممکن می سازد و وابستگی اقتصادی اسرائیل به کشورهای غربی، بویژه امرکا را کاهش می دهد، بلکه از تاخت و تاز حکومت اسلامی در خاورمیانه نیز جلوگیری می کند و زمینه نابودی آن را فراهم می سازد.

***

۴۷۱. منانگی

عارفی را مُریدی کودن بود که شیخ، بر جبین اش نورِ رستگاری نمی دید. لاجرم او را به نوکری خود برگزیده بود. روزی کسی مراو را گفت که؛ ای شیخ، دانی که مریدِ تو آسان برآب راه رود. شیخ این سخن با مرید در میان نهاد. مرید گفت؛ آری، من نام تو برم و چابک برآب، از پهنای رود گذر کنم. جای هیچ شگفتی نیست که من این کرامت از تو دارم.

عارف گفت؛ یاللعجب که عمریست من از این کرامتِ خود عافل بوده‌ام. این سخن بگفت و در دم، بسوی رود روان شد و گفت؛ ای رود، من‌ام، من‌ام، من‌ام، من. پس پا بر آب نهاد و یکراست در آن فرو رفت و غرق شد.   

***

۴۷۲. هر روزٰ رکوردِ تازه ای در راه است

روندها و رویدادهای چند دهه گذشته، جان و جهان مردمِ همه سرزمین‏ ها را دستخوش دگرگونی‏ های بنیادی کرده است. برخی از این دگرگونی‏ ها بازتاب‏ های دامنه داری در چگونگی شکل گیری آینده خواهد داشت. پیدایش خبررسانی آنی، خیزش اقتصادی کشورهای خاور دور، بویژه چین و هند، دسترسی بسیاری از مردم جهان به دریای بی پایان نمای اطلاعات در اینترنت، گسترش ناگهانی آموزش دانشگاهی در کشورهای پیرامونی و دسترسی همگانی دختران و پسران جوان بدان در شهرهای بزرگ آن کشورها، سیل سرگردان پناهنده و مهاجر درهمه جای جهان، پیدایش افراطی گرایی و بازتاب های ناخواسته آن، سرانجامِ پروژه اقتصادِ چین، نقش کنونی روسیه در خاورمیانه، کم آبی، امکان پیدایش انرژی های جایگزین و رکودِ بازارِ و نفت، بی اثر شدن آنتی بیوتیک ها، همه نمونه ‏هایی از رویدادها و روندهای روزگار نزدیک گذشته است که پیش بینی آینده را بسیار دشوار کرده است و ای بسا که در آینده، همگان را ناگزیر از بازنگری و بازتعریف ِ پنداره ‏ها و انگاره ‏هایشان درباره کیستی و چیستی انسان و جهان کند.

در پیوند با ایران، پافشاری امریکا در کوتاه کردن دستِ حکومتِ ایران از سوریه و لبنان و کوشش در بُریدنِ پیوندهای خارجی حکومت اسلامی، برای نخستین بار امکان فروریختن این حکومت را فراهم آورده است. اگر حکومت اسد برچیده شود و دست حکومت اسلامی از سوریه و لبنان کوتاه شود، دخالت ایران در یمن هم خودبخود پایان خواهد یافت. این چگونگی، می تواند آغازِ پایان حکومت سلسله ی آخوندیه در ایران باشد. می گویم می تواند، زیرا کوتاه کردن دست حکومت ایران، زمانی به فروریزی رژیم کشیده خواهد شد که کشورهای غربی در پی نگهداری آن، پس از بریدن شاخه های تروریستی آن نباشند.

پایانداد بسیاری از آزمایش ‏های روانشناسیک درباره پیوند جانوران با زیستبومشان نشان داده است که آنگاه که شمارِ جانوری در زیستگاهشِ فراتر از گنجایشِ آن زیستگاه برای آن جانور باشد، شیوه رفتارها و کردارهای آن جانور، اندک اندک به گونه شگفت ‏‌‌آوری دگرگون می ‏شود و خشم و خشونت و خونریزی، جایگاه بالاتری در فهرست رفتارها و کردارهای روزمره نسل آن جانور می‏ یابد. این چگونگی در میان گروه ‏های انسانی به جنگ راه می ‏برد. افزایش جمعیت هر جانور درزیسبوم اش، پیوندی وارون با سازه ‏های زیستی دارد وهر چه برشمارِ آن جانور افزوده می شود، رقابت برسرِ زمین و خوراک و نوشاک، برایش بیشتر می‏ شود.

پنجاه سال پیش، بخش بزرگی از مردم خاورِ دور، تهیدست و اندکخور بودند. امروز شکوفایی بازار چین که بازارهای همه جهان را گرفته است، سبب شده است که میلیون ‏ها چینی به شعار " مصرف بیشتر، زندگی بهتر"، ایمان بیاورند و با دیگر مردم جهان در ریخت و پاش همراه و همگام شوند. این چگونگی، تقاضا برای هرگونه ماده خام را افزایش داده است. اما چون عرضه بسیاری از این مواد یکنواخت و پایانپذیر ا‏ست، بهای بسیاری از مواد کانی و کشاورزی گرانتر و نایابتر از گذشته است. افزایش مشتری در میدان اقتصاد، بازتابی مانند افزایش جمعیت دارد و با بالابردن بهای جنس ها، تنش‏ های اجتماعی و سیاسی را افرون می کند.

در کشورهای کانونی، بالا رفتن بهای مواد مورد نیازِ روزمره مردم، کیفیت زندگی را کاهش می‏ دهد اما در کشورهای پیرامونی به شورش و بلوا کشیده می ‏شود و حکومت و جامعه را بهم می ‏ریزد. آنچه امروز در کشورهای خاورمیانه و برخی از کشورهای افریقایی مانند؛ تونس و مصر و چاد و سودان و سومالی می ‏گذرد، نمونه ‏هایی از این چگونگی‏ ست. در یونان و پرتغال و اسپانیا و فرانسه و هلند و انگلیس و ایرلند هم قیمت ‏ها افزایش چشمگیری داشته است، اما در هیچکدام از آن کشورها سخن از انقلاب و زنده باد و مرده باد نیست.

پنجاه سال پیش، بخش اندکی از دانش آموزان به دانشگاه راه می‏ یافتند. امروز یکی از بزرگترین گرفتاری ‏های اجتماعی و اقتصادی همه کشورهای جهان‏، داشتن لشکرِ بزرگی از بیکارگان دانشگاه رفته و دوره دیده است. لشکر بیشمارِ شهروندانی که خود را دارای حقوق انسانی می دانند و از حکومت‏ های خود، جهانی درخور انسان شهرزی و امروزی می ‏خواهند. هیچ حکومتی نیز دیگر نمی ‏تواند شهروندانی این چنینی را با وعده سرخرمن، سرگرم کند.

پنجاه سال پیش کسی کارچندانی به کار مردم کشورهای دیگر نداشت. امروز همه رویدادهای جهانی روز و شب از راه کانال های ماهواره ای و اینترنت به خانه‏ های بسیاری از مردم جهان راه می ‏یابد. اکنون همه جهان، هماره صحنه نمایش های زنده است و جهانیان، مردمان همیشه در صحنه. همگان، همزمان فیلم کشتن بن لادن را خانه های خود تماشا کردند و جان کندن قذافی و بمباران شیمیای کودکان سوری را دیدند. چند سال پیش، زمانی که چند معدنچی در شیلی، چند روزی زیر آوار مانده بودند، در روستای دور افتاده ای در اقلیدِ فارس، برای سلامت آنان آش نذری پختند! امروز جهان به روستای کوچکی می‏ ماند که اهالی آن چشم‏ اندازی جهانی دارند.

پنجاه سال پیش....... بس است. نکته کانونی سخن این است که انسان در آستانه روزگار تازه‏ ای ایستاده ا‏ست که او را ناگزیر از بازتعریف خود و جهان خواهد کرد. روزگاری که در آن، هر روز رکوردهای کهنه شکسته می شود.

***

۴۷۳. شعــر

تلخ،
چون شرابی مرد افکن
آتشناک،
در رگانِ هشیاری دویدن
و با شیهه ای گران
بامِ آسمان را شکستن
و پرده های تردید را دریدن

برّان و برهنه،
این گونه،
از این دست باید بود.
تا شاید،
راهی گشود،
از بودن
تا رسیدن.

***

۴۷۴. واپسگرایی

رفتارهای برخی از سیاستمداران و روزنامه نگاران ِ انگلیسی در چند هفته گذشته، در پیوند با انتخاب جِریمی کُربین، رئیس چپ گرای حزب کارگر در آن کشور، نشان داده است که دموکراسی حتی در کشوری مانند انگلیس، چه دشمنانی در چه رده هایی از جامعه می تواند داشته باشد. دموکراسی در همه جای دنیا بدعت است، یعنی که از بیرون وارد شده است اما در انگلیس، سنّت است و انگلیسی ها، پارلمان خود را مادر همه پارلمان های کشورهای دموکراتیک جهان می دانند. با آنهمه، گزیده شدنِ دموکراتیکِ جِریمی کُربین، نماینده چپ گرای حزب کارگر، قدرتمندان و ثروتمندان آن کشور را چنان برآشفته است که همه رفتارها و کردارهای وی را از روز نخست در زیر ذره بین گذاشته اند و آرزومندند که بساطِ این - به خیال آنان بلوای بزرگ - هر چه زودتر دربرچیده شود.۱

اگرچه آرزوی پیروزی جریمی کُربین در انتخابات آینده انگلیس، خوش خیالی ست، اما زمینه آنچه او را تا به اینجا آورده است، روزبروز فزاینده تر و گسترده تر می شود. از سوِیی هر روز حقوق بیکاران و سالمندان و دردمندان و بینوایان و ناکارگانِ ذهنی و بیمارانِ روانی کاسته می شود. از سوی دیگر، هر ماه شمار ورشکستگان بدون تقصیر چنان بالا می رود که به تازگی دولت انگلیس، ناچار شده است که پروسه اعلام ورشکستگی را دشوارتر کند. اکنون ماه هاست که هر روزه بر شمار لشکرِ گرسنگان و بینوایانی که هر هفته بسوی گداخانه های مردمی برای گرفتن خورا ک هفتگی خود روانند، افزوده می شود. بنیاد تاریخی راونتری که مرکز دیدبانی تهیدستی در انگلیس است، در گزارش تازه خود، روندها و رویدادهای اقتصادی در چند سال گذشته را کوششی برای بازگرداندن کشور به دروان پیش از انقلاب صنعتی دانسته است.

افزون بر گرفتاری های آنی، کاستن بودجه های رفاهی، برنامه های اجتماعیِ دولت های دست راستی در کشورهای اروپایی بازتاب های بزرگ و دراز مدتی نیز دارد که پیامدهای آن در آینده آشکار می شود. تا بدانی که چه می گویم، دراینجا و اکنون به یک نمونه از آن ها، اشاره کوتاهی می کنم. گفتم که دموکراسی در انگلیس، سّنت است، اما در کشورهای دیگر، بدعت. این سنّت با پیدایش انقلاب صنعتی که از همین کشور آغازشد، سبب شد که برنامه خدمات بهداشتی و رفاه اجتماعی، در سراسر بریتانیا فراگیر شود و همه ی شهروندان آن کشور را پوششی همگون دهد. چنین شد که از سده بیستم ترسایی به این سو، مردمِ همه شهرها و روستای انگلستان، دسترسی کم و بیش یکسانی به خدمات بهداشتی، آموزشی، اجتماعی و شهری مانند شهرداری، دادگستری، پلیس، پست و تلگراف و تلفن و...، داشته باشند. این چگونگی فرآیندی را فراهم آورد که در پی آن صنعت و فرهنگِ شهرنشینی، به دور افتاده ترین روستاهای کشور نیز رفت. چنین است که انگلیس یکی از انگشت شمار کشورهایی ست، که روستا به معنای زیستگاهی که در برابر شهر از خدمات شهری محروم است، ندارد. این چگونگی سبب می شود که روستائیان نیازی به کوچیدن به شهرهای بزرگ نداشته باشند، زیرا که هرآنچه برای زندگی خود نیاز دارند، از بیمارستان و گردشگاه گرفته تا خدمات آموزشی و اداری و آب و برق و گاز و تلفن و فروشگاه، در روستای خود و یا روستا، یا شهرک همجوارِ خود دارند. این روند، پس از انگلیس در کشورهای فرانسه و هلند و کشورهای اسکاندیناوی نیز شکل گرفت.

فراهم آوردنِ خدمات اجتماعیِ فراگیر و سرتاسری، گفتمانی سیاسی- اجتماعی ست و نیاز به برنامه ریزی و بودجه دولتی دارد. این که هر روز مردم بتوانند از شهر و روستای خود به شهرهای دیگری با ترن سفر کنند و یا اداره پُست، نامه های مردم روستایی را نیز، چنان برساند که در لندن می رساند، بهایی دارد که دولت ناگزیر از پرداختن آن برای کاستن فشار جمعیت بر شهرها و پیش گیری از هجوم روستائیان به آن هاست. این گونه است که شهرهای لندن و پاریس، حلبی آباد ندارند.

این چگونگی اکنون چندی ست که در کشورهای اروپایی رو به دگرگونی نهاده است. خصوصی سازی بسیاری از خدمات همگانی مانند راه آهن و آب و برق و گاز و پست و بخش هایی از خدمات بهداشتی، سبب شده است که رفت و آمد با ترن به بسیاری از روستاها در انگلستان دشوار شود و خدمات اجتماعی وهمگانی دیگر نیز از دسترس همگان دور شود. اگر روزی هر شهر و روستا، بیمارستان ویژه خود را داشت، اکنون در بسیاری از جاها، تنها یک بیمارستان برای مردم چند شهر و روستا باز مانده است. نیز چنین است سرگذشت اداره پلیس و آتش نشانی و خدمات مددکاری اجتماعی و.... این چگونگی، ناخشنودی همگانی را در شهرها و روستاهای کوچک دامن زده است.

روندی را که انقلاب صنعتی انگلستان در سده نوزدهم در آن کشور آغاز کرد و دامنه خدمات اجتماعی را از شهرهای بزرگ به سوی شهرک ها و روستاها گسترد، اکنون دولت های محافظه کار اروپا، با شتابی بی امان به واگستری آن پرداخته اند و دامنه رفاه شهری را از روستاها به سوی شهرهای بزرگ بازپس می زنند. اکنون جوانان شهرها و روستاهای دور دست، اندک، اندک بسوی شهرهای بزرگ روانه می شوند و چنان می نماید که در آینده ای نه چندان دور، کشوری که پیشاهنگ صنعت و فرهنگ شهروندی مدرن بوده است، مانند کشورهای پیرامونی درگیر گرفتاری‌های زیستبومی و شهروندی آنچه جهان سومی خوانده می شود، گردد.
.............
۱. یک روز پس از پیروزی جریمی کُربین، برخی از روزنامه های انگلیس او را به دزدی ساندویچ متهم کردند. لینک زیر:
www.huffingtonpost.co.uk

***

۴۷۵. داستان الماس ایرانی و سفر شیخ کویت به ایالات متحده

در زبان فارسی واژه بسیار قشنگی داریم، یعنی داشته‌ایم، بنامِ " ماس". اما امروز از هرکس معنی آن را بپرسی خیلی که زور بزند، شاید بگوید: یعنی مایه ی دوغ. اما وقتی دسته عربی آن را بش بچسبانی، می بینی که چقدر واژه آشنایی می شود.   خلاصه این واژه مظلوم را عرب ها برداشتند و یک "ال" جلوی آن گذاشتند و دوباره آن را به کشور ما صادر کردند و شد "الماس".

بی چاره یزد گرد، حق داشت که هنگامی که سعد وقاص با زور، "دستزیب" را از دست دخترش، شاهدخت در آورده بود و اصرار داشت که نام آن را بداند، یزد گرد به دخترش نهیب زد که: نگو. سعد وقاص خیال کرد که "نگو"، بفارسی یعنی "دستزیب". از آن زمان تا کنون، اعراب ، دستزیب را "اَلنگو" می خوانند. بیچاره ها! البته از آن ها بیچاره تر خودِ ما هستُم که نام اصلی آن را نهاده و النگو را از آن‌ها گرفته ایم.

البته به تازگی، بازرگانان ایرانی در امارات، دوباره این واژه را به کشورهای حاشیه خلیج فارس صادر کرده اند و این روزها "الالماس الایرانی" در بازارهای گوهر فروشی کشورهای عربی بسیار زبانزد است . زنان شیوخ عرب نیز "الالنگوی العجمی"، بدست می کنند. امان از دست کارهای کی (بدون ال) ما.

یـادداشـت‏ های شـــــبانه: (۷۰)
www.akhbar-rooz.com

نوشته های دیگر:
www.tribunezamaneh.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست