سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مدیریت خشم و امید در پای صندوق های رای


اکبر کرمی


• یک کاسه کردن جمهوری اسلامی و راندن پاره های گسترده ای از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی به دامن نظامیان حاکم نه تنها یک کج سلیقه گی سیاسی که یک خودکشی سیاسی است. سیاست ورزی در ایران امروز به مدیریت امید دگردیسیده است و خودکشی و خودزنی در آن جایی ندارد. هرکس بتواند امید بیشتری بیافریند، رای بیشتری خواهد داشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۲ ارديبهشت ۱٣۹۶ -  ۲ می ۲۰۱۷


پیش بینی رفتارهای نامتعارف جمهوری اسلامی ایران نه تنها برای منتقدان و مخالفان که برای هواداران آن هم بسیار دشوار است. این پیش بینی ناپذیری چیست؟ از کجا ریشه می گیرد و از زیرساخت های سیاسی ایران امروز چه می گوید؟

یکم. با آن که گوناگونی های بسیارِ جمعیتی، قومی، مذهبی، دینی و زبانی در جمهوری اسلامی ایران به چشم می خورد، در مناسبات حقوقی حاکم و سیاست گزاری های جاری اما از این پرگونه گی چندان خبری نیست و هویت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایرانیان در پهنه ی رسمی سیاست باز نمی تابد. این مشکل از آغاز کار جمهوری اسلامی، به تکرار مورد اشاره بوده است؛ و چندان عجیب نیست اگر همه ی این به گو مگوها در جایی به مناسبات حقوقی ناهم وار و شلخته گی های ساختاری جمهوری اسلامی ایران بازمی گردد.
نیم نگاهی به قوانین مادر و رفتار جمهوری اسلامی ایران در این چند دهه نشان می دهد که جمهوری اسلامی ایران حکومتی به شدت ناپایدار است و فرایند تنازع قدرت در جمهوری اسلامی هم چنان به شکلی خونین و مشکوک ادامه دارد.

دوم. از این شلخته گی ها به تنهایی نمی توان برآمد موجود را برآورد. چه، این همه ی داستان نیست. جمهوری اسلامی به شدت شقه شقه شده است و هیچ کس در آن به مناسبات حقوقی وفادار نیست؛ هم آن ها که رویای "حکومت اسلامی" را در سر می پروانند و هم آن ها که "حکومت ایرانی" و سکولار را پیش گذاشته اند. سیاست ورزی در ایران امروز در هر کجا که ایستاده باشیم به شکلی و در جایی به براندازی، تغییر و امید به آن بسته است. بخش مرکزی آن چه این تکاپوها را پوشیده می دارد و برخی از براندازان را در قامت مدافعان سینه چاک رژیم جا می زند، تفکیکی است که در جان و جهان ما ایرانیان میان ایران و جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته است و هر روز بیش تر از دی روز خودنمایی می کند.
مدافعان هم سو با جمهوری اسلامی ایران، بیش از هر گروهی در پیش برد این شکاف و پی آمدهای بنیان کن آن دخالت دارند و فرایند براندازی را با سرعت و شدت پیش می برند.
سوم. "براندازی" با همه ی هزینه هایی که دارد، تنها شکل سیاست ورزی ممکن در جمهوری اسلامی است. از تحریمی ها که به منطقه ی ممنوعه ی براندازی رانده می شوند تا مدافعان هم سو با جمهوری اسلامی که براندازان را دشمن شماره یک خود می دانند، از اصلاح طلب ها تا اصول گراها همه و همه در تلاش اند به گونه ای ناپایداری جمهوری اسلامی را با تغییر جمهوری اسلامی یا تغییر رفتارهای آن اصلاح کنند. درنتیجه براندازی به خودی خود نباید به امر سیاست و سیاست ورزی در ایران صدمه بزند و نمی زند! آن چه آسیب آفرین است اشکالی از براندازی است که به برساختن دمکراسی نمی انجامد و ایرانیان را از یک شرایط ناپایدار به شرایط ناپایدار دیگری می کوچاند.
به زبان دیگر انگاره های انسجام آفرین اجتماعی و سیاسی انقلاب، در ایران امروز که از تعادلات دمکراتیک و محوریت حقوق بشر دور مانده است، چندان مورد توجه نیست و شور و امیدی در جریان های بیرون از گردونه ی قدرت برنمی انگیزد. این که روز به روز از برد و نفوذ انگاره های انسجام آفرین ملی کاسته می شود و جریان های گوناگون در فرایندی گریز از مرکز قرار گرفته اند، دیگر بر کسی پوشیده نیست. پیش بینی ناپذیری رفتار مردم در پای صندوق های رای و رفتار حاکمان با صندوق های رای داستان واحدی دارد؛ تا اطلاع ثانوی براندازی تنها شکلی از سیاست ورزی است که در جمهوری اسلامی کار می کند.


"مدیریت مخالفان" در برابر "مدیریت مخالفت"

پس از "دوم خرداد" که نخستین تکانه های پیش بینی ناپذیری را در حافظه ای ایرانیان پس از انقلاب ثبت کرد، به نظر می رسد در ایران اتفاق ویژه افتاده است. این رخ داد چیست و چه نسبتی با آن چه در بالا آمد دارد؟
اگر هرم جمعیتی ایران پس از انقلاب را با توجه به هم سویی مردم با حاکمان ترسیم کنیم و نسبت این هم سویی ها را با توجه به سنجه هایی که داریم بررسیم، خواهیم دید در حوالی دوم خرداد نسبت هم سویان با هسته ی اصلی قدرت در جمهوری اسلامی و ناهم سویان وارونه شده است. به زبان دیگر، در دوم خرداد برای نخستین بار شکاف حاکمیت ملی در ایران آشکار می شود و مردم که (حاکمیت از آن انان است) در پای صندوق های رای فرصت می یابند نشان دهند حاکمان با وجود ادبیات مردم ستایانه ای که دارند، نماینده گان واقعی اکثریت و نماد حاکمیت ملی نیستند.
پیش از دوم خرداد هسته ی اصلی قدرت در حکومت می توانست و می دانست که به ضرب سانسور گسترده و سلاخی محدود مخالفان می تواند برون ده صندوق های رای و هم سویان جمهوری اسلامی را کنترل کند. مهندسی انتخابات تا این جا، کم و بیش، به مهندسی شورای نگهبان (محدود کردن رقابت)، مهندسی افکار عمومی (محدود کردن گردش اطلاعات) و سلاخی مخالفان و منتقدان در تاریک خانه های رژیم محدود می شد. اما پس از دوم خرداد و تلاش جریان های منادی تغییر در "مهندسی مخالفت"، معادلات تغییر می کند و آرام آرام "مهندسی مخالفان" در سرلوحه ی سیاست ورزی حاکمان قرار می گیرد؛ حالا جریان های رادیکال در درون حکومت با سرنام های مختلف به دنبال مدیریت مخالفان اند. آن ها برآن اند که به زور سرنیزه، مخالفان و منتقدان انبوه خود را به سکوت و سکون بکشانند؛ و به خوبی می دانند که بدون سکوت مخالفان، هیچ صندوقی در جمهوری اسلامی، دیگر در راستای اراده ی آن ها سخن نخواهد گفت.(1) همه گانی کردن سرب و سراب و بیرون کشیدن تکنیک های سرکوب از خلوت گاه های نظام به پهنه ی عمومی، نقطه ی عطف چنین تغییری است که در سال 88 به اوج می رسد.


چپ و راست سروته یک کرباس نیستند

در بررسی این روند برخی از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی در تلاش اند چپ های مذهبی دیروز و بسیاری از اصلاح طلبان امروز را که ادامه ی یک دیگراند، به جهت دست داشتن در سرکوب منتقدان و مخالفان با نظام سرکوب حاکم و نظامیان سرکوب گر امروز همانند و سر و ته یک کرباس نشان دهند؛ آن ها حتا روح الله خمینی و علی خامنه ای را یک راستا می بینند. هرچند نقش خمینی و چپ های مذهبی در سرکوب مخالفان غیرقابل انکار است اما این ارزیابی هم درست نیست و (با واقعیت های تاریخی نمی سازد.) و می تواند خطرناک باشد.
یکم. خمینی در دوران رهبری خود کم و بیش با اکثریت مذهبی ایرانیان هم راه و هم سو بود؛ و چنانچه تلقی سراسر مثبتی از "امر ملی" نداشته باشیم، باید پذیرفت که سلاخی مخالفان در دهه ی نخست انقلاب، شوربختانه فرایندی کم و بیش ملی بود و با سکوت و گاهی رضایت اکثریت مردم، همراه بود؛ در حالی که در شرایط موجود این گونه نیست و اکثریت جامعه به مخالفت با راست های وحشی مذهبی و نظامیان حاکم برخاسته اند.
چپ های دیروز معدل جامعه مذهبی و متوهم دیروز بودند و با خامنه ای که آشکارا در برابر مردم ایستاده است و از مردم و مطالبات مردمی فاصله گرفته است، بسیار فاصله داشتند. به زبان دیگر چپ های متوهم و مذهبی تراژدی تاریخ جمهوری اسلامی ایران و راست های وحشی مذهبی کمدی آن اند.
دوم. خمینی و انگاره های فقهی او آشکارا با آن چه خامنه ای و روحانیت هم سو با او پیش گرفته اند بیگانه است.(2)   
همانند کردن خمینی و خامنه ای و نیز همانند گرفتن چپ های مذهبی امروز با دیروز یا همانند ساختن آن ها با راست های مذهبی/نظامی امروز خطرناک هم هست؛ چه دست کم در کوتاه مدت ایران را از یکی از جریان های تحول خواه و قدرت مند موجود بی بهره می کند و آینده را در تیره گی های دیروز سرگردان می سازد. جبهه ی دمکراتیک ایران باید به روی همه ایرانیان تحول خواه و همه ی جریان های منادی دمکراسی و حقوق بشر باز باشد. خواست محاکمه ی ناقضان حقوق بشر خواست به جایی است اما تا رسیدن به شرایط مناسب باید به مدیریت خشم و امید وفادار بمانیم.   


تلاش برای ترمیم حاکمیت ملی

در این چشم انداز، دوم خرداد و جریان های منادی آن را باید تلاشی در راستای ترمیم حاکمیت ملی ارزیابی کرد. دوم خردادی ها با شعارهای جدید به "مهندسی مخالفت" در جمهوری اسلامی می پردازند. آن ها با آزمون و خطا درمی یابند که در شرایط جدید، "جامعه ی مدنی" می تواند انرژی عظیمِ انبوه مخالفت ها در جمهوری اسلامی را به گونه ای مناسب آزاد کند و هسته ی سخت قدرت را بشکافد. این لحظه، لحظه ی چرخشی اساسی در سیاست ورزی جمهوری اسلامی و منتقدان و مخالفان آن هم است. بخش انبوهی از مخالفان و منتقدان به دوم خرداد و امیدهایی که انگیخته است می پیوندند و سپهر سیاسی در جمهوری اسلامی ایران به شدت و به کلی باردار می شود.
دوم خرداد اما با همه ی دستاوردهایی که داشت در گسترش بی بازگشت جامعه ی مدنی و برخورد با هسته ی سخت قدرت ناکام می ماند و از ترمیم حاکمیت ملی، پیش برد توسعه سیاسی و تلاش برای بازگردادندن قدرت به مردم عقب می نشیند. این عقب نشینی تا "تحریم انتخابات" و "خروج از حاکمیت" ادامه می یابد.
این عقب نشینی ها آشکارا در ناامیدی رای دهنده گان و پیروزی مشکوک و خارج از پیش بینی "دولت رایحه ی امید" هم خودنمایی می کند و نشان می دهد که بخشی از منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی، هنوز از اتوپیای انقلاب ایران عبور نکرده اند و به آسانی می توانند به خورشید گونه ای فریفته شوند و با دیدن خواب عدالت اجتماعی، باز هم آب از لب و لوچه هایشان آویزان می شود.(3) در نتیجه به آسانی و آسوده گی نمی توان همه ی مخالفت ها با حاکمان موجود را به حساب مخالفت با انقلاب و شعارهای گونه گونه ی آن گذاشت.


حالا مخالفان در اکثریت اند

حالا مخالفان و منتقدان در تعادلات نیم بند انتخاباتی دست بالا را دارند و رفتار آن ها می تواند نتیجه هر انتخاباتی و هر صندوق رایی را رقم بزند. به زبانی دیگر تا اطلاع ثانوی نتایج انتخابات در ایران به رفتار مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی باز می گردد؛ تا اطلاع ثانوی سیاست ورزی در جمهوری اسلامی چیزی نیست مگر مدیریت مخالفان و مدیریت مخالفت.
شوک دولت رایحه ی امید، که در عمل به دولت غارت ملی مبدل شد، خیلی زود اصلاح طلب ها و پاره هایی از مخالفان را از خماری قهر با انتخابات و کابوس خروج از حاکمیت بیرون کشید. خروج از حاکمیت و تحریم انتخابات هرچند هزینه های جاری حکومت داری را در جمهوری اسلامی بالا می برد، اما هسته ی سخت قدرت را هنوز چندان آشفته نمی کند!
پوپولیسم حاکم بر دولت غارت ملی نه تنها توده ها که زندان بان اعظم ایران را هم وسوسه می کند و به دام می کشد؛ و این آغاز فاجعه ای است که بسیاری از جریان های مخالف و منتقد جمهوری اسلامی را از ادا و ادعای قهر سیاسی به مدیریت مخالفت ره نمون می شود. چه، هم کاری خامنه ای و احمدی نژاد نشان می دهد دست نهاد رهبری تا چه اندازه در پهنه ی انتخابات بسته است!
سیاست ورزی کنش گرانه ی منتقدان و مخالفان هسته ی سخت قدرت در جمهوری اسلامی ایران را یک گام پیش می برد و نطفه ی فجایع آینده در انتخابات 88 را باردار می کند؛ و مهندسی انتخابات به مهندسی صندوق های رای و دست بردهای گسترده در آن ها کشیده می شود. حالا هر چند حاکمان در سمت و سو دادن به مقدمات انتخابات تا حد بسیاری به صورت قانونی و غیرقانونی دست بالا را دارند، اما جریان انتخابات و نتایج آن تا حد بسیاری بیرون از حوصله و اراده ی آنان است؛ دگردیسی در ساختار امنیتی نظام و گره خوردن کامل نظام به نظامیان حاکم شکل جدید این تغییرات جمعیتی و سیاست ورزی ها را چهارچوب بندی می کند. دگردیسی "حفظ نظام" به "حفظ نظامیان حاکم" شکل غالب این بحران ساختاری و ناپایداری سیاسی است که شکاف حاکمیت ملی را عریان تر می کند.
بر این قرار در هر انتخاباتی در ایران تا اطلاع ثانوی مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی اند که می توانند پیروز انتخابات را تعیین کنند. در این چشم انداز شناخت رفتار مخالفان به شناخت و پیش بینی نتیجه ی انتخابات راه می برد. بگو مخالفان جمهوری اسلامی ایران چه گونه می اندیشند؟ تا بگویم نتیجه ی انتخابات در ایران چه خواهد شد.
مخالفان و منتقدان عمده ی جمهوری اسلامی در شرایط موجود سه دسته اند؛ تحریمی ها، طبقه متوسط، با سواد و شهری و طبقه ی پایین، کم سواد و غالبن روستایی.
بازی این بازی گران عمده البته چندان هم ساده نیست و به عوامل و بنارهای بسیاری (از جمله کاندیداها، فاصله ی آن ها از هسته ی اصلی قدرت و شعارهایشان) باز می گردد. امید به تغییر اما خمیرمایه همه ی آن هاست. هر کس امید بیشتری برانگیزد، رای بیشتری خواهد برد. (4)
پوپولیست ها اگر چه بتوانند نشان دهند از هسته ی اصلی قدرت فاصله دارند، می توانند به آسانی بخش مهمی از مخالفان کم مایه و کم سواد جمهوری اسلامی را به اردوگاه خود ببرند. از طرف دیگر هر چه قدر اصلاح طلبان از پرنسیپ ها و شعارهای اصلاح طلبانه و مطالبات طبقه ی متوسط فاصله ی بیش تری بگیرند، بخش بزرگ تری از جمعیت باسواد شهری را از زور ناامیدی به خودزنی و قهر سیاسی از فرایند مشکوک (و حتا گاهی ذلت بار) انتخابات می کشانند.


مدیریت تغییر مدیریت خشم و امید هم هست

جمهوری اسلامی موجود و طرفداران هم سو با آن در شرایط عادی دیگر هیچ شانسی برای بردن هیچ انتخاباتی ندارند، مگر آن که مردم فاصله ی پوپولیست ها را از هسته اصلی قدرت جدی بگیرند یا اصلاح طلبان را جدی نگیرند. در چنین شرایطی است که اصلاح طلبان تلاش می کنند با ترمیم حاکمیت ملی، مخالفت با جمهوری اسلامی و خشم ملی را مدیریت کنند و امید به تغییر گام به گام در جمهوری اسلامی را زنده نگاه دارند؛ در حالی که نظامیان حاکم (و منادیان تحریم) می کوشند با گسترش ناامیدی مخالفان را خشمگین تر کنند و از تاثیر آن ها در انتخابات بکاهند. به زبان دیگر نظامیان حاکم در شرایط موجود روی خشم مخالفان حساب باز کرده اند؛ و می دانند که گسترش خشم می تواند پهنه ی سیاست را به میدان جنگ تبدیل کند؛ و کسیت که نمی داند نظامیان در میدان جنگ دست بالا را خواهند داشت و می توانند با کنترل محدوده ی رقابت، محدوده ی مشارکت را هم تنگ تر و امید به تغییر را نابود کنند.
چنین راهبردی در عمل در گرو هم کاری و هم دستی پاره های گسترده ای از مخالفان و منتقدان است؛ شوربختانه منادیان تحریم تا حد بسیاری در این مسیر حرکت می کنند. روضه خوانی های اخلاقی این جماعت عصبانی در نفی هم کاری با اصلاح طلبان بیش از آن که به دقت های نظری باز گردد به خشم ها و عصبیت های سیاسی راه می برد. یک کاسه کردن جمهوری اسلامی و راندن پاره های گسترده ای از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی به دامن نظامیان حاکم نه تنها یک کج سلیقه گی سیاسی که یک خودکشی سیاسی است. سیاست ورزی در ایران امروز به مدیریت امید دگردیسیده است و خودکشی و خودزنی در آن جایی ندارد. هرکس بتواند امید بیشتری بیافریند، رای بیشتری خواهد داشت. جنگ "رایحه ی امید" و "امتداد امید" منازعه ی اصلی در ایران امروز است.
خامنه ای(5) و بسیاری از جریان های منادی تحریم با همه سروصدایی که دارند شوربختانه بیرون از این معادله اند و نقشی بیش از بازی خراب کردن نسیب آن ها نمی شود.(6)

پانوشت ها
1) قتل های زنجیره ای را باید نماد "سلاخی مخالفان" در جمهوری اسلامی دید که در دوم خرداد از پرده بیرون می افتد. پیش از آن شوربختانه به جهت هم سویی اکثریت ایرانیان با جمهوری اسلامی فجایعی هم چون اعدام های گسترده در دهه ی نخست انقلاب، قتل عام زندانیان سیاسی در دهه ی هفتاد و قتل های زنجیره ای چندان مورد توجه افکار عمومی نبود؛ دوم خرداد را از این نظر باید نقطه ی عطفی دید که تاریخ جمهوری اسلامی را دوپاره می کند. پاره ای که به مدیریت مخالفت می اندیشد و در برابر گذشته ی خود می ایستد و پاره ای که به همه گانی کردن سلاخی و سرکوب پناه می برد. این جا به جایی نظری با جا به جایی واقعی در پهنه ی قدرت هم گره می خورد که شوربختانه به کژتابی های تحلیلی بسیاری دامن زده است.
2) این ادعا را در نوشته های دیگری از جمله در سرنام "نظام، حفظ نظام و اهمیت آن در تاریخ معاصر" کاویده ام.
www.newsecularism.com
و نیز نگاه کنید به سرنام"اسلام سیاسی و انگاره ی ولایت مطلقه ی فقیه"
www.newsecularism.com
3) اولین بار مسعود ده نمکی بود که با ساخت فیلم هایی هم چون "اخراجی ها" این راه را گشود و نشان داد می توان با کمی فحاشی، پرخاش و انتقاد کنترل شده به برخی از کلیشه های مذهبی و سیاسی و نیز پاره ای از چهره های مزاحم راست، در پوششی از شعارها و نام های جدید، عوام پسند و پوچ، اقبال و اشتیاق لایه های پایین و ناراضی هرم اجتماعی را به نفع گروه های فشار درو کرد . نگاه کنید به "تهران حدفاصل انقلاب تا آزادی" از همین قلم.
www.akhbar-rooz.com
4) نیم نگاهی به مناظرات و تبلیغات کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری در دوره های اخیر آشکارا این تغییرات را برجسته می کند. غالب کاندیداها در هیات مخالفان و منتقدان نظم جاری و شرایط حاکم هستند. و نقد وضع موجود چنانچه فرصت شود و در حد مقدورات باشد تا نقد هسته اصلی قدرت و نظامیان حاکم پیش می رود.
5) خامنه ای در فضای سیاسی جدید همانند سلاطین پیش از مشروطه است؛ او با وجود آن که روی کاغذ حاکم بلامنازع پهنه ی سیاست در جمهوری اسلامی است، در عمل به وسیله نزدیکان و نظامیان مدیریت می شود و در آینده ی جمهوری اسلامی اگر نه بی تاثیر، بسیار کم تاثیر شده است. خامنه ای سلطان حسین سیاست در ایران امروز است که هیچ سهمی در برانگیختن امید در میان ایرانیان ندارد.
6) این که در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم هیچ کدام از کاندیداهای مطلوب رهبری نمی توانند و نمی خواهند خود را به خامنه ای نزدیک کنند و در تلاش اند از خود چهره ی یک "احمدی نژاد عاقل" را ترسیم کنند بسیار لودهنده است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست