سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سریال سوم
اپیدمی سانسور و سرطان انتخابات


علی عبدالرضایی


• بی شک تحریم انتخابات بازوی راست حکومت یعنی اصلاح‌طلب‌ها را از کار می‌اندازد و مردم را با خودِ حکومت اسلامی روبرو خواهد کرد که اوضاع خوبی ندارد و مجبور است عقب‌نشینی کند. با اینکه یک دست خامنه‌ای درست کار نمی‌کند اما هر هشت سال، کشور را این دست و آن دست می‌کند، آنجا همه ذوب در رهبری‌اند، چپ و راست هم ندارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۷ ارديبهشت ۱٣۹۶ -  ۲۷ آوريل ۲۰۱۷


همه ی فرهنگ ها گذر از راه هایی را قدغن کرده اند، اما تعداد این راه ها در فرهنگ اسلامی بسیار است. متاسفانه نامِ واقعیِ شجاعت در زبان فارسی جز انحراف نیست. اگر از راهی بروی که دیگران نرفته اند، قانون خطاکارت می خواند و دین گناه کار! در زبان فارسی دو واژه ی خطا و گناه تقریبن مترادف اند! بدون سعی و خطا تقریبن هیچ پیشرفتی حاصل نمی شود اما ما از خطا می ترسیم چون گناه کاران در نهایت مقیمِ جهنم می شوند! البته روشنفکریِ چپِ ایرانی یک قدم از روشنفکریِ مثلن مسلمان جلوتر است، چون اعتقادی به گناه ندارد اما بلافاصله یک قدم عقب می رود، زیرا خطا را یک-کاره با خیانت این همان می کند.
اگر قصد داری حرکتی بزنی و کارِ تازه ای بکنی اما دو دلی! سرِ جات بتمرگ! تکان نخور! چون اگر خطا کنی خیانت-کارت می خوانند!
برای همین ما در ایران روشنفکر رادیکال نداریم، در عوض یک مشت سوسولِ فکری داریم که تنها با عشوه های رادیکالیستی خودشان را شیک کرده اند؛ این ها خطر نمی کنند، به زندان می روند چون مشهورتر می شوند؛ همه شان هم مدام سنگ آزادی را به سینه می زنند اما فقط آن قدر آزادت می گذارند که مثل آن ها بروی، مثل آن ها باشی و در نهایت خروج از رسومِ خود را خیانت می دانند. برای همین است که معتقدم این ها آزاد نیستند چون خطا نمی کنند و تنها به همین دلیل مطلقن روشنفکر نیستند. کسی که خود هیچ کار نمی کند اما مدام ضر می زند حتی اگر کراوات بزند ملاست! این ها حتی درکی از درست ندارند، فقط آن را طوطی وار از بر شده اند چون سنّت یادشان داده به سنّت وفادار بمانند. متاسفانه اغلب غافل اند که جای بد و خوب مدام عوض می شود، بسیاری شان هم آدم هایی هستند درست و اخلاقی! اما هم درست و هم اخلاق شان درِپیتی ست، چون فکر نمی کنند؛ مدام همان قبلی هستند و تازه نمی شوند، یکی، دوتا ... هزارتا!؟ تقریبن همه-شان این گونه اند، مشهورترین شان مذهبی تر از گمنام ترین! بسیاری شان برای پاسداری از همین سنت سیاسی - اسلامی بارها رفته اند زندان و قهرمان آزاد شده اند. ایرانی ها تخصص دارند تنها بلاهت را مشهور کنند چون تفکر خطرناک است؛ متفکر مثل آن ها فکر نمی کند؛ متفکر اصلن از آن ها نیست، پس تنهاش می کنند و در نهایت حلقه ی این تنهایی آن قدر تنگ می شود که «خلیل ملکی» دق می کند؛ هدایت از بیف فرار کرده می رود بوف‌اش را در هند کور کرده و دربیاورد، آن هم فقط بیست- سی نسخه! مسخره نیست!؟ اگر آزاد نیستیم که آزاد باشیم، اگر آزاد نیستیم که اشتباه کنیم پس آزاد نیستیم، نخواهیم شد.
انتخاب یکی از فرآورده‌های اختیار است که جز در آزادی تعریف نمی‌شود. اگر آنجا آزادی نیست پس چه انتخاباتی!؟ انتخابات تابلوی سردرِ دمکراسی‌ست نه رمز ورود به خانه‌ی دیکتاتور برای بیگاری!
این‌روزها همه دارند برای بیعت با جناب دیکتاتور آماده می‌شوند. انتخابات نزدیک است، اما باز کسی نمی خواهد ریسک کند، تحریم انتخابات را اغلب خطا می دانند، همه از اشتباه می ترسند و کسی نمی خواهد رویکرد تازه ای را امتحان کند. این‌روزها چپ و راست حکومتی، هر دو از ردِّ صلاحیت احمدی‌نژاد خوشحال‌اند. هر دو حذف را، سانسور را جشن گرفته‌اند، پس اگر بوفالو جنتی مطابق میل‌شان عمل کند خیلی هم خوب است! تنها تفاوت بین یک اصول‌گرا و اصلاح‌طلب این است که اولی ابایی ندارد خودش باشد و می‌دانی با چه بلاهت توام با خشونتی طرفی! دومی اما ریاکار است، گرگ است در لباس میش!
انتخابات نزدیک است، انتخاباتی که در آن برای تحقق دمکراسی اسلامی حتی خودشان را سانسور می‌کنند! این‌روزها حذف یکی از خودشان، همه‌شان را خوشحال کرده‌ست، همه از حذف خوشحال‌اند، کسی از اعدامِ صدا دل‌خور نیست، همه سانسورچی‌اند، حتی آن دسته از خودشان که بعد از جنبش یشمی-پشمی از ایران خارج شده و جای این‌که عوض شوند عوضی‌تر شده‌اند! این بسیجی‌های سابق علی‌رغم مخالفت‌شان با جمهوری اسلامی هنوز بسیجی‌اند.
اینکه می‌گویند دشمنِ دشمنِ من، دوست من است، جمله‌ای بشدت کثیف و عهد بوقی‌ست! اینکه خیلی‌ها به قدرت سانسورشان پُز می‌دهند و به آن می‌بالند چندش‌آور است. سانسورچی، سانسورچی‌ست، و این یعنی که سانسورچی‌ست، سانسورچی هم بسیجی‌ست، هم حقیر و هم قاتل! هیچ قتلی فجیع‌تر از قتل فکر نیست، وقتش رسیده ایرانی‌ها اپیدمی سانسور را جدی بگیرند، ما کثیف‌ترین شیوه‌ی سانسور را در دور دوم ریاست جمهوری خاتمی داشتیم، خیلی‌ها وقت ریاستِ همین ملیجک خندان، تن و وطن‌شان را از دست دادند، من یکی از آنهایم! اصلاح‌طلب‌ها همه‌شان از دم سانسورچی‌اند، مشتی بیسوادِ پوپولیست که تنها در فن سانسور خبره‌اند. حالا هم نصف‌شان در اروپا و آمریکا فعال حقوق حشر و دارنده‌ی رادیو و تلویزیون‌اند، یعنی حوالی هر سوراخی که از آن بوی پول به مشام برسد مثل موش کور جمع‌اند! سانسورچی عوض نمی‌شود، بسیجی تا ابد بسیجی می‌ماند.
بسیجی‌ها حتی خودشان را سانسور می کنند مبادا که اشتباه کنند، دیکتاتوری علنی ست اما لباس پوشیده، خودش را پوشانده تا کسی فکر نکند! فکر این ها را خلع سلاح می کند؛ همه از فکر، از شعف فراری اند! همه ملا شده اند، دولا شده-اند پشت عبا! همه از تن، از تنانگی، از تماشای عریانی شرم می کنند، کوس را شرمگاه نامیده اند، کیر را کرده اند آلتِ شکنجه و عشق بازی را درست صرف نمی کنند، از آن می ترسند و برایش چندین مترادف ساخته اند تا لذت را طرد کنند، برای همین کردن و گاییدن حالا دیگر باری دارد شدیدن مردانه و تهاجمی! درحالی که خشونت فقط در عشقبازی ست که با مهرمانی این همان می شود، بی‌شک خدایی هم اگر در‌کار باشد جز در مهربانی و خشونتِ توأمان تعریف نمی‌شود، خدا لذت است، آدرنالین است و تنها در ارگاسم است که حضوری غایی دارد. ملاها خدا را نمی فهمند، خود را نمی شناسند و به من ایراد می گیرند «چرا چنین می نویسی؟ چرا دائم از کلمات کاف دار کار می کشی؟» و تأکید دارند من هم این کلماتِ عزیز را از صفحاتم تبعید کنم. آن ها هرگز تبعیدی نبوده اند، نمی دانند چه دردی دارد دوری از زبان، از مادر، از وطن. آن ها شکنجه گرند؛ زن و مرد، چپ و راست هم ندارد، همه می خواهند کیر در متون فارسی نباشد. از کوس شرم می کنند، کون را باسن می خواهند و این گونه تبعیدش کرده اند. برای همین سانسورِ لعنتی‌ست که دائم به این سه کلمه فکر می کنند. می گویند عبدالرضایی مدام پرده دری می کند درحالی که من فقط پرده ها را کنار زده ام تا نسیمی بیاید و زندگی بیاورد. آن ها معاصرِ مرگ اند! من زندگی می خواهم؛ یک زندگی برای همه، برای نسل تازه ای که دارد در عنفوانِ جوانی می میرد. من حتی برای طلبه ای که در حجره اش جز به خودارضایی اشتغال ندارد دلم می سوزد. هیچ حوری ای در کتبِ مقدس حجاب ندارد؛ تنِ هیچ غلمانی شورت نکرده اند. آن ها این جا بهشت را می کشند تا به بهشت برسند و این جز بلاهت نیست. من لخت می نویسم تا ریا، تا مخفی کاری بیش از این تبلیغ نشود. آن ها که نمی خواهند این کلمات باشد، مجری سانسورند. آن-ها که اخلاق را سانسور معنا می کنند بویی از اخلاق نبرده اند. چندی پیش ایرانیانی را ملاقات کردم شدیدن ندید بدید! پسران خوش رویی که از آداب رقص هیچ نمی دانستند و چون ورزایی حشری زده بودند به کلاب ها و دیسکوهای آنتالیا! اول از رفتاری که ترک ها با آن ها می زدند بدم آمده بود، بعد بهشان حق دادم؛ سانسور آن فرهنگ بزرگ را فلج کرده ست، من دلم می سوزد. سانسور یک ملت بزرگ را کشته ست، من غمگینم! در ترکیه پسران جوان ایرانی همه ملا بودند، واقعن غم انگیز است! جوانانِ خوشروی کشورم جز عربده، جز شیهه، جز خشونتِ جنسی حرفی برای گفتن نداشتند. عشق ورزیدن را یاد نگرفتند. دلم سوخت برای دختران وطنم که مجبورند یک عمر زیر اخلاقی چنین بدوی بخوابند، پس ناچارم چنین بنویسم. عشقبازی طبیعی ست، سکس بدیهی ست. دشمن من حالا دیگر فقط ملا و اخلاق اسلامی نیست، از مثلن روشنفکرهایی که اخلاق را حذف طبیعی و طبیعتِ انسان معنا می کنند بیشتر انزجار دارم.
آن هایی که می خواهند آوانگارد بنویسند، بدانند که دیگر ور رفتن با شکل و شمایل کلمات کلاسیک شده، باید به درون زد، به درونِ متن! صفحه خیابان است، و خیابان مدام سیاسی‌ست! حالا دیگر سیاستِ شعر جز در شعرِ سیاسی تعریف نمی شود. انتخابات نزدیک است، تمام هنرمندانی که هنر را سیاسی نمی خواهند و در برابرِ فجیع‌ترین ستم‌ها سکوت می‌کنند، دقیقن این‌روزها سیاسی شده‌اند! به طرفداران‌شان التماس می کنند که در انتخابات شرکت کنند تا اوضاع از این خراب‌تر نشود، جماعت حمق فکر می‌کنند بهتر است در انتخابات شرکت کنند تا از بین بد و بدترین‌ها همان بد انتخاب شود و بعدها از این بیش به آن‌ها بد نگذرد و متاسفانه این آرزو جز خیالی خام نیست. مشق رییس‌جمهور بعدی پیشاپیش نوشته شده، مثلن در دوره‌ی قبل هر که جای روحانی می‌آمد راهی نداشت مگر انجامِ برجام، وگرنه کار دیکتاتور حالا دیگر تمام شده بود. پیش‌تر هم عالی‌جناب سرسیاه، احمدی‌نژاد را به موسوی ترجیح داد چون که می‌خواست کمی راحت‌تر چپاول کند!
عدم شرکت مردم در انتخابات نه تنها برخوردی منفعلانه نیست بلکه تاثیرگذارترین اقدام برای رهایی از این دیکتاتوری‌ست، مثلن باعث می‌شود غرب دیگر اصلاح‌طلب‌ها را که روی دیگر حکومت ایران‌اند به عنوان آلترناتیو و آپوزیشنِ داخلی به رسمیت نشناسد و تمام مدیاهای فارسی‌زبان خارجی را در اختیارشان قرار ندهد که همان سیاست‌های حکومت ایران را پیش ببرند.
دیکتاتورِ سرسیاه، از اواسط دهه هفتاد دارد اعتراضات مردمی را با میانجی‌گری باند اصلاحات کنترل می‌کند. مردم بیست سال است که دارند فریب آپوزیشنِ حکومتی را می‌خورند. حداقل سود عدم شرکت در انتخابات این است که دیکتاتور می‌فهمد دیگر نمی‌تواند با پادرمیانی امثال خاتمی، مردم را کنترل کرده آنها را مثل گله‌ی گوسفند به هر طرف که دلش خواست رهبری کند. شرکت در انتخاباتِ دیکتاتور، فقط خیانت نیست بلکه تن‌دادن به جنده‌گیِ فرهنگی‌ست.
سال هفتاد و شش، حکومت اسلامی ایران، لااقل از لحاظ سیاسی در جهان منزوی بود، خاتمی آمد و با پشتوانه‌ی رأی بالا و طرح گفتگوی تمدن‌ها، حاکمیت را از انزوای جهانی نجات داد. بعد هم که خرشان از پل گذشت، احمدی‌نژاد را آوردند و باز قمه‌کشی مثلن انقلابی آغاز شد و در پایان هشت سال ریاست جمهوری‌ش، علاوه بر اینکه از لحاظ سیاسی، ایران در انزوایی فجیع‌تر از سال هفتاد و شش قرار گرفت، اوضاع اقتصادی نیز آنقدر بد شد که تداوم حکومت اسلامی ممکن نبود اگر در سال نود و دو، جای روحانی یکی مثل ولایتی رییس جمهور می‌شد.
روحانی با انجام برجام، هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ اقتصادی حکومت خامنه‌ای را نجات داد و بی‌شک حاکمیت چهار سال دیگر به او نیاز دارد تا به مأموریت خود مثل خاتمی خاتمه دهد.
هم خاتمی و هم روحانی بزرگترین خدمت را به جمهوری اسلامی کردند با این تفاوت که در دوره‌ی خاتمی لااقل نرخی از آزادی بصورت حداقلی وجود داشت، مثلن ملیجک خندان می‌نیممی از آزادی مطبوعات را تهیه دید، طوری که فضای فرهنگی کشور، قابل قیاس با دوره‌ی ریاست جمهوری رفسنجانی نبود. روحانی اما مثل رفسنجانی فضای فرهنگی و سیاسی را بسته نگه داشت و کاری به اعدام فعالان سیاسی و سانسور و معیشت مردم نداشت.
این روزها هستند کسانی که نگرانند با تحریم انتخابات، رییسی رییس جمهور شود. مانده ام اینها چرا باز فریب اراجیف دمده‌ی اصلاح‌طلب‌ها را می‌خورید؟ اصلاح طلب ها باید نگران باشند که دست در کاسه دارند نه مردمی که در هر صورت اوضاع زندگی‌شان فجیع‌تر می‌شود. درست است که اگر حسن بماند کمتر به مردم سخت می‌گذرد اما در این صورت جمهوری اسلامی هم بیشتر می‌ماند و عمرش بیمه می‌شود. در حالی که اگر رییسی بیاید، با توجه به وضع موجود، احتمال نابودی حکومت به مراتب بالاتر است اگرچه باز مردم مجبورند کمی بیشتر سیطره‌ی مدیاییِ مشتی دغلِ عمامه به‌سر را تحمل کنند.
بی شک تحریم انتخابات بازوی راست حکومت یعنی اصلاح‌طلب‌ها را از کار می‌اندازد و مردم را با خودِ حکومت اسلامی روبرو خواهد کرد که اوضاع خوبی ندارد و مجبور است عقب‌نشینی کند.
با اینکه یک دست خامنه‌ای درست کار نمی‌کند اما هر هشت سال، کشور را این دست و آن دست می‌کند، آنجا همه ذوب در رهبری‌اند، چپ و راست هم ندارد، اصول‌گراها بدتر از اصلاح‌طلب‌ها و میانه‌روها، و این هر دو فجیع‌تر از اصول‌گراها!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست