سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

فقر اسلام ستیزان و سهم آنان در گسترش خشونت
(در گفت و گویی فیس بوکی با بهزاد مهرانی)


اکبر کرمی


• خداناباورانی که در خانواده های شریعتمدار بالیده اند بهتر از هر گروهی طعم سرکوب، سکوت و سانسور را حتا در خانواده های خود چشیده اند؛ اما با این همه خداناباوران در صف نخست دفاع از آزادی وجدان قرار دارند و باید قرار داشته باشند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۰ فروردين ۱٣۹۶ -  ٣۰ مارس ۲۰۱۷


متنی که در پی می آید برآمد یاداشت کوچکی در فیس بوک بود که در ترازوی نقد بهزاد مهرانی (1) به گفت و گویی شیرین انجامید. بهزاد از دوستان خوب من و یکی از روزنامه نگاران جوانی است که در پهنه ی روزنامه نگاری به ویژه در گستره ی فضای مجازی (ناجا) بسیار پرکار بوده است. او در پست های گونه گونه ای همانند بسیاری از منتقدان، مخالفان و اسلام ستیزان ناجا (2) بر این نکته تاکید می کند که "اسلام ستیزی" بی معناست و تنها به کار سرکوب منتقدان می آید. مشکل من با این لشکر طیبه ی جدید که اسلام ستیزاند و شاید وارونه ی ارتش سایبری جمهوری اسلامی ایران باشد، درست همین جاست! و به همین دلیل از کشاندن پای بهزاد به این گفت و گوی بی پایان بسیار خرسندم. چه، گفت و گوهایی از این دست به جهت زنده و آنی بودنشان هم عاری از آرایه های کلامی و دقت های نوشتاری اند و هم برآمد نا خودآگاهی هستند که می تواند از گزند بسیاری از کندوکاوها بیرون بماند. ناخودآگاهی که در جایی شاید از انسانی زخمی و زخم هایی انسانی پرده برگیرد.
سال ها پیش در سرنام "اسلام ستیزی و آسیب شناسی آن" به بسیاری از این دست گفتارها و رفتاری اسلام ستیزانه و هزینه های هنگفتی که بر دوش ملت ایران و جهانیان می گذارد، پرداخته ام؛ آن جا آورده ام "نقد اسلام ستیزی همانند نقد اسلام گرایی اهمیت دارد و نباید فراموش شود. دست کم به این دلیل ساده که اسلام ستیزان و ادبیات نفرتی که به راه انداخته اند تا حد بسیاری به کار اسلام گراها می آید و آسیاب آن ها را می چرخاند. بدون نقد اسلام ستیزی و آسیب شناسی آن، نقد و آسیب شناسی اسلام گرایی ناتمام می ماند."(3) بر این اساس پرداختن دوباره به اسلام ستیزی در غالب یک گفتار یک طرفه نالازم و بی هوده می نمود.
از طرف دیگر، کسانی همانند بهزاد که زخم خورده ی جمهوری اسلامی اند، در هم دستی با انبوهی دیگر از اسلام ستیزانی که خیلی اهل گفت و گوی جدی در مبانی نظری باورها و داوری های خود و برآمدهای آن ها در پهنه ی کنش اجتماعی نیستند، فراتر از بیان دردل ها، زخم ها و ستمی که در جمهوری اسلامی بر آن ها رفته است و می رود، نوشته ای درخور از خود به جا نگذاشته اند. در نتیجه گفت و گوهایی از این دست می تواند و باید مغتنم باشد. داستان این گفت و گو در نگاه من از یاداشتی کلید خورد که من در دفاغ از حق حیات و حق آزادی بیان و آزادی وجدان سینا دهقان (4) در فیس بوک نوشتم: "هر توجیهی برای آدم کشی پوششی است بر نادانی های ما! آدم کشی به نام اسلام و محمد خواسته یا ناخواسته تلاشی است در جهت نابودی اسلام و بدنام کردن محمد و مسلمانان."
بهزاد در یاداشتی آورد: "... به عنوان انسانی که دو دهه از عمرم را مسلمان زیستم و امروز هیچ باوری به الله و محمد و موسی و عیسی وابراهیم و بودا و بهاالله و زرتشت و یهوه و اهورا مزدا ... ندارم و حق خود می‌دانم که هر دین و باوری را که با عقل ناقصم مسخره می‌دانم، مسخره کنم و هر پیامبری را که معتقد است با خداوندی صحبت کرده است را شیاد بدانم، حق سینا دهقان می‌دانم که هر پیامبر و قدیسی را مسخره کند و نه تنها او را مستحق اعدام نمی دانم که مستحق یک ربع بازداشت هم نمی دانم."
او ادامه می دهد "چرا تو حق داری روزی ۵ نوبت شهادت بدهی که محمد از سوی خدا آمده و با بلندگوهایت این را فریاد بزنی اما من حق ندارم که خلاف این را شهادت بدهم و بر زبان بیاورم؟ چرا تو نظرت را بگویی خوب است اما من اگر نظرم را بگویم می‌شود اسلام‌هراسی؟"
من در تاکید و تا حدی نقد او نوشتم: "اگر مسلمان ها به خودشون حق می دهند روزی پنج مرتبه باور و داوری خود در مورد اسلام و محمد را در کوی و برزن فریاد بزنند، لابد دیگران هم اگر منتقد، یا مخالف اند باید دست کم حق داشته باشند داوری و باور خود را نجوا کنند، یا جایی بنویسند!
با این همه من به عنوان انسانی که به صلح و آمیزش اجتماعی مسالمت آمیز بیش و پیش از هر چیزی می اندیشم و احترام می گذارم، نه داوری های دینی خود را در کوچه و خیابان به دیگران حقنه می کنم و نه وقتی به نقد و مخالفت با دیگران برمی خیزم تلاش دارم آن ها تحقیر و تخفیف کنم!
افتخار شهروندی در جهان جدید زیبنده کسانی است که وقتی به دیگری می اندیشند به حقوق او هم توجه دارند و وقتی به خود می اندیشند از مسوولیت های خود نیز غفلت نمی کنند.
حق و حقوق إلزامی و پاس داشتنی است، اما مسوولیت ها را شهروندان خردمند داوطلبانه می پذیرند."
بهزاد گفت: "بهایی‌ها در ایران از حق تحصیل در دانشگاه محروم هستند. از آن‌جا که پیروان این دین در ایران، هنگام ثبت‌نام در دانشگاه و در فرم مربوط به ثبت‌نام به جای انتخاب یکی از چهار دین رسمی در ایران، دین خود را اعلام می‌کنند از تحصیل در دانشگاه بازمی‌مانند. برخی از شهروندان ایرانی توصیه می‌کنند که بهایی‌ها هنگام ثبت‌نام در دانشگاه باور دینی خود را مخفی کنند و به دروغ خود را پیرو یکی از آن چهار دین رسمی معرفی کنند؛ کاری که عموم بهایی‌ها از انجام آن سر باز می‌زنند چرا که نمی‌خواهند دروغ بگویند. حال فرض کنید فرد بی‌دین و ملحدی در ایران بخواهد دروغ نگوید و هنگام ثبت‌نام در دانشگاه بگوید که کافر است و اساسا به دینی باور ندارد و هر چند از خانواده‌ای مسلمان آمده است اما اعتقادی به خدا و اسلام ندارد. چه عاقبتی در انتظار چنین فردی می‌تواند باشد؟
ملحدان از ستم‌کش‌ترین بخش جامعه‌ی ایران هستند که تحت فشار جمهوری اسلامی زندگی می‌کنند و اگر باورهای خود را بیان کنند سرنوشتی مرگ‌بار در انتظارشان است.
متاسفانه فعالان حقوق بشر و فعالان مدنی و سیاسی، چه در داخل ایران و چه در خارج، کم‌ترین توجهی به حقوق انسانی ملحدان نداشته‌اند. با سیطره‌ی گفتمان طعن در «اسلام‌ستیزی» و استفاده از این واژه برای سرکوب ملحدان، وضعیت ملحدان ایرانی بدتر از پیش شده است. بر فعالان حقوق بشر فرض اخلاقی است که به مقوله‌ی «حقوق ملحدان و ناباورمندان به خدا و دین» توجه کنند و از حقوق انسانی آن‌ها در بیان عقاید و حق داشتن زندگی شرافتمند دفاع کنند.
در این پاسخ با آوردن نام بهزاد مهرانی در پای یاداشت او را به گفت و گو دعوت کردم. و نوشتم: "خداناباورانی که در خانواده های شریعتمدار بالیده اند بهتر از هر گروهی طعم سرکوب، سکوت و سانسور را حتا در خانواده های خود چشیده اند؛ اما با این همه خداناباوران در صف نخست دفاع از آزادی وجدان قرار دارند و باید قرار داشته باشند.
اسلام ستیزی، یهود ستیزی، بهایی ستیزی و ... نفرت پراکنی هایی از این دست, اموری واقعی اند؛ نمی توان و نباید آن ها را إنکار کرد؛ باید آن ها را محکوم کرد و تا ریشه های پنهانشان کاوید.
نفی اسلام ستیزی حتا به بهانه ی دفاع از حقوق قربانیان عقیدتی خطرناک است و نطفه ی خشونتی دیگر را با خود به اجتماع و جامعه می برد."(5)
خوش بختانه بهزاد مهرانی به دعوت من پاسخ داد و به گفت و گو درآمد. آن چه خواهد آمد هوده ی این گفت و گوی فیس بوکی است که برای آسانی پی گیری آن، زین پس تنها به آوردن نام "بهزاد" و ضمیر "من" پیش از هر پاره گفت بسنده می کنم. امیدوارم صورت بندی این گفت و گو راه را برای گزارش آن چه در ناجا (فضای مجازی) می گذرد هم وارتر کند. و نیز برای آن که علاقه مندان با مبانی آن چه گفته می شود بیش تر درگیر شوند، به برخی از نوشته های خود در پانوشت ها اشاره خواهم کرد؛ و صد البته چنین امکانی را هم برای بهزاد هم پیش از انتشار متن فراهم خواهم ساخت.
بهزاد: "کماکان روی این واژه‌ی اسلام‌ستیزی اختلاف عقیده اساسی داریم. من فقط و فقط تلاش دارم که راهی باز شود که ملحدان مانند مومنان بتوانند نظراتشان را بدون ترس از مرگ بگویند. اگر نام این اسلام‌ستیزی است من یک اسلام‌ستیز هستم اما اگر نام دیگری دارد و منظورت از اسلام‌ستیزی چیز دیگری است باید تعریف دقیقی بدهی تا بقهمم دقیقا مرادت از اسلام‌ستیزی چیست.
اگر کسی بر این امر مطفطن باشد که از اسلام می‌شود برداشت متفاوت داشت و برداشت او این باشد که اسلام دین مروج خشونت و تبعیض است، بی‌شک تلاش خواهد کرد که با آن بستیزد درست مانند ستیز با نازیسم یا استالینیسم، منتها آنچه مذموم است در اینجا ستیز نیست بلکه ستیز خشونت‌بار است که مذموم است و باید آن را نفی کرد.”
من: "یکم. چنان چه یهودستیزی و بهایی ستیزی را بپذیریم، درک اسلام ستیزی چندان دشوار نخواهد بود!
به عنوان نمونه جمهوری اسلامی و برخی از فقیهان شیعه در نقش دانای کل خودبسنده گی بهاییان را در جست و جوی حقیت و سعادت به رسمیت نمی شناسند؛ در نتیجه به خود حق می دهند که بر آن ها داوری کنند و حقوق آنان را نادیده می انگارند؛ خشونت و سرکوب و سرب آخرین مرحله ی این نادانی تلنبار شده است!
مسلمان ستیزی در ایران که پاره ای از مسلمانان ماشین سرکوب حکومتی را آب و روغن می دهند، چندان آشکار نیست، اما در بیرون از کشورهای اسلامی بیشتر به چشم می خورد.
دوم. مسلمانان در مقایسه با اسلام ستیزان و اسلام گراها غالبن درک متفاوتی از متن و سنت دارند و با خشونت و نفرت پراکنی بیگانه اند؛ در نتیجه گام نخست اسلام ستیزی نفی خودبنیادی و خودبسنده گی مسلمان در دریافت سنت و تاریخ خوبش است؛ این که غالب مسلمانان میانه رو و مسالمت جو را همانند اسلام گراها از دایره ی مسلمانی بیرون بگذاریم و ادعا کنیم آن ها دین و متن دینی خود را نمی شناسند اسلام ستیزی را کلید زده ایم."(6)
بهزاد: "من نگفتم مسلمان‌ستزی را نمی‌فهمم. گفتم اسلام‌ستیزی را نمی‌فهم. این حرف تو یعنی ملحدان باید اساسا نقدی بر اسلام وارد نسازند تا اسلام‌ستیز قلمداد نشوند؟ من با یهودی‌ستیز و مسلمان‌ستیزی و مسیحی‌ستیزی مخالفم اما معتقدم یک ناباورمند باید بتواند آزادانه مسیحیت و یهودیت و اسلام را نقد کند. این‌طور که شما می‌گویی هر نقدی باید ممنوع باشد چرا که ممکن است مسلمانان این تلقی را داشته باشند که به آن‌ها توهین شده."
"این چیزی که تو می‌گویی اسمش می‌شود مسلمان‌ستیزی نه اسلام‌ستیزی. پاسخ من را ندادی. من می‌گویم آیا نقد دین به زبان فلسفه، ادبیات، موسیقی، شعر، کارتون و ... اسمش دین‌ستیزی است؟
اصلا همه مسلمانان جهان اهل مدارا. پرسش من چیز دیگری است."
من: "این از آن حرف های عجیب و لودهنده است؛ اسلام چیزی نیست مگر مجموعه ی کلانی از مسلمانان!
تنها کسانی که مقهور نهادهای مذهبی اند و در چرخ و دنده های نادانی های آنان گرفتارند می توانند بگویند "اشتباه مرا به پای مکتبم نگذار" یا به طور وارونه ادعا کنند مسلمان ها خوبند اسلام بد است."
"شما همیشه می توانید نقد کنید، تمسخر کنید و حتا با باورها و داوری های بدخیم مبارزه کنید (تا اینجا اسلام ستیزی دیده نمی شود) اما هنگامی به جای در افتادن با ادعاهای پاره ای از مسلمان، همه مسلمانان (اسلام) را خطاب قرار می دهی و گونه گونه گی اسلام ها و مسلمانان را نادیده می انگاری و مسلمانان میان رو و مسالمت جو را نادان می دانی و درک آنان از اسلام را در هم دستی با اسلام گراها و سنتی ها و بنیادگراها و گروه های توسعه نایافته به چالش می کشی اسلام ستیز هستی!" (7)
بهزاد: "خب گرفتم. در واقع شما می‌گویی ملحدان اعدام نباید بشوند اما باید خفه بشوند و زر زیادی نزنند تا مبادا بشوند اسلام‌ستیز :)))"
"شما چطور ایمان عوامانه را به رسمیت می‌شناسی اما الحاد عوامانه را نمی پذذیری؟ مگر همه مسلمانان نظرات مششع دارند که آزادند حرف شان را بزنند؟ ملخدان عوام هم باید بتوانند عوامانه از الحادشان سخن بگویند."
من: "اسلام ستیزی ریشه مسلمان ستیزی است؛ چنین تفکیکی تنها بار سنکین نفرت پراکنی را برای گروهی از انسان ها که درک مناسبی از آزادی وجدان ندارند سبک می کند."
"اسلام ستیزی ادعایی آسیب شناسانه است که پیش از برپایی کوره های آدم سوزی بوی عفن مرگ و خشونت و دژخویی را می شنود. به عنوان نمونه وقتی به نقد روماتیسم می نشینیم و بوی خشونت را در آن فلسفه می شنویم، می توانیم از گسترش رمانتیسم حتا پیش از برپایی آشویتس دچار وحشت شویم."
بهزاد: " "خب برادر من همه این‌ها نظر است. ممکن است من ملحد دگمی باشم و معتقد باشم آن مسلمان مداراگر از اسلام چیزی نمی‌فهمد. در نهایت من داوری خطایی دارم. تا وقتی که دست به خشونت نزنم تنها از آزادی بیان استفاده کرده‌ام. دیگر برچسب اسلام‌ستیز چه صیغه‌ای است؟"
من: "اگر از آزادی وجدان این معنا را درک می کنی مشکل در جای دیگری باید باشد. خداناباوران در سنگر نخست آزادی وجدان ایستاده اند و از آن دفاع می کنند. خداناباوران هم حق دارند و هم باید به نقد مدعاهای دینی خطرخیز برخیزند؛ اما چنین دریافتی با نفی حق داوری دیگران ناسازگار است و به مسلمان نمی تواند بگوید شما نمی فهمید قران چه می گوید من بهتر از شما می فهمم! این کج تابی و دژخویی بازتابی دیگری از توحشی است که در پاره ای از اسلام گراها دیده می شود."(8)
بهزاد: "مشخص است. مسلمان مدارا گر حق دارد که بگوید اسلامی که من می‌فهمم این است و من خدانابوار هم حق دارم بگویم اسلامی که من میفهمم این است. ایرادش کجاست؟ اکبر جان هر چه پیش می‌روم احساس می‌کنم نهایت نظرت تلویحا این است که چون کافران عاقلند و مسلمانان بلوغ‌نایافته فعلا سر به سرشان نگذاریم."
"راستش در همین آمریکا کلی آدم کارتون مسیح را به تمسخر می‌کشند و هیچ کوره آدم‌سوزی‌ای به پا نشده است."
"راستش کار ما خداناباوران در ایران و غرب شده است دفاع از خودمان که آتشمان نزنند. من تنها و تنها از حقوق خداناباوران دفاع می‌کنم و در این دفاع بحث‌های الیهاتی و کلامی و فلسفه دینی راه ندارد و تنها از حقوق کافران دفاع می‌کنم همانطور که از حقوق بهاییاتن دفاع می‌کنم. در این دفاع من تعلقم به کفر راه دارد و نه بی‌ایمانی‌ام به شخصی مانند بهاءالله."
من: "همانند گرفتن آمریکا با ایران دست کم از دو جهت دقیق نیست و بخشی از فاجعه اسلام ستیزی را پنهان می کنه.
یکم. در آمریکا یک نهاد سیاسی توسعه یافته وجود داره که امکانات حقوقی و سازوگارهای لازم برای رسیده گی دمکراتیک به این دست دعاوی در آن وجود ندارد، در حالی که در اکثر کشورهای مسلمان نشین این امکانات و سازو کارها دیده نمی شود. اتفاقن نقد اسلام و ادعاهای اسلامی در آمریکا از سوی جمعیت مسلمان این کشور به طور قانونی و مسالمت جویانه پی گیری می شود؛ و این نشان می دهد که مساله اسلام نیست، مساله توسعه است.
دوم. اسلام ستیزی در اجتماعاتی که اگثریت جمعیت آن ها مسلمان است، یا دیده نمی شود یا خیلی به چشم نمی آید. اسلام ستیزی همانند هر بدخیمی دیگر در میان اقلیت ها و برای اقلیت ها دردسر آفرین است. به عنوان نمونه فرمان های اجرایی ترامپ آشکارا اسلام ستیزانه است.
نقد باورها و داوری های دینی اقلیت ها تحت ستم در اساس مشکوک است!
به عنوان نمونه تا حدی که من بهاییت را می شناسم بسیاری از آن چه در اسلام و شیعه خطر خیز است در بهاییت هم کم و بیش دیده می شود، اما من به خود اجازه نمی دهم در ایران به نقد آسیب شناسانه ی بهاییت بنشینم! تا چه رسد به این که ادعا کنم من بهاییت را بهتر از بهائیان می شناسم!"
بهزاد: "قیاس وضعیت مسلمانان در آمریکا و بهاییان در ایران هم حتمن قیاس دقیقی است."
من: "کسی که از حقوق بهاییان دفاع می کند از حقوق مسلمانان، شیعیان، اهل تسنن و ... هم می تواند و باید دفاع کنند. همیشه سرکوب از شکننده ترین حلقه ها شروع می شود.
امروز غالب مسلمانان در مناطقی از جهان زنده گی می کنند که گرفتار توسعه نایافته گی اند؛ در این مناطق مسلمانان همان قدر آسیب پذیرند که یهودیان و بهاییان و خداناباوران!
من باور نمی کنم که تو فکری کنی بهاییان، یهودیان، مسیحیان. یزیدیان و خداناباوران این مناطق از گزند توسعه نایافته گی در امان مانده اند و تنها مسلمانان در این دام افتاده اند."
بهزاد: "بی ‌شک اگر برای مسلمانان به ماهو مسلمان تنگنایی ایجاد شود من وظیفه‌ی اخلاقی و انسانی خود می‌دانم که مانند بهایی و بی‌دین و نوکیش از آن‌ها دفاع کنم. لااقل در باور من اینقدر این جاافتاده است که گمان نکنم نیاز به بیان داشته باشد."
من: " اگر از مسلمانان گرفتار دفاع نکنی من خیلی نگران نخواهم شد؛ از این که بستر این گرفتاری ها را ناخواسته می گسترانی دچار وحشتم!
قربانیان خشونت اگر نتوانند از آسیب هایی که دیده اند و از زخم هایی که خورده اند به سلامت عبور کنند غالبن جلادان و خشونت گستران و خشونت پروران آینده می شوند.”
بهزاد: "به نظر من حرفت یک معنا دارد و اینکه ملحدان خفه بشوند و در نقد اسلام حرف نزنند. من هیچ برداشت دیگری از این حرفت نمی کنم."
من: "خب من باید در ادبیات خودم بیشتر کار کنم تا بتوانم منظور خود را بهتر برسانم!"
بهزاد: "خب آره متوجه شدم اکبر جان منظورت رو در کل. نقد اسلام و تمسخر باورهای شخمی در کل باید تعطیل بشود. مسلمانان مثل مسیحیان نیستند که بشود کارتون مسیح را کشید. در مورد مسلمانان فقط باید از مسیرشان کنار رفت تا ناراحت نشوند. به نظر من که این آخر مسلمان‌ستیزی است."
من: "این پیش داوری شماست که فرافکنی می شود. شما به عنوان یک شهروند حق دارید بگوید من اسلام را این گونه می فهمم اما نمی توانید بگویید اسلام این است!
در یک مرحله بالاتر شما به عنوان یک شهروند مسوول و نگران صلح ممکن است از بسیاری از حقوق خود در نقد برخی از باورهای دینی بگذری! این به معنای نفهم تلقی کردن مومنان نیست این به معنای تواضع و از خودگذشته گی و به رسمیت شناختن دیگری و توان داوری اوست."
بهزاد: "راستش نمی‌دونم چرا من را مخاطب این سخنان قرار می‌دهی. من ممکن است در باور ذهنی‌ام هر چیزی را باور داشته باشم. نوشته‌های من موجود است و نمی‌دانم کجای آن نوشته‌ام مسلمانان نفهم هستند یا فهمیده. حرف من این است که مسلمانان و مومنان در عالم هیچ حق ویژه‌ای ندارند. اگر در کتابشان مشرکان خر و گاو معرفی می‌شوند و مسلمانان حق دارند این آیات را در هر مراسمی با صدای خوش بخوانند در نمی‌یابم چرا ملخدان نباید این الله را گاو و خر خطاب کنند. اگر حق است برای هر دو طرف است و ادگر ناحق است برای هر دو طرف است.
مسلمانان باید یاد بگیرند که تافته جدابافته نیستند همانطور که مسیحیان آموختند. شما می‌گویی مسلمانان کثیری چنین هستند؟ من مخلصشان هستم اما نمی‌شود از من کافر خواست که حالا که مخلص مسلمانان مداراگر هستی پس یکهو ایمان هم بیاور و معتقد باش برداشت مداراگرانه از اسلام یعنی اسلام. من می‌توان مخلص مسلمان مداراگر باشم اما همچنان باور داشته باشم که اسلامی که من میفهمم با مداراگری نسبتی ندارد. الان من برای حقوق بهاییان احترام قایلم اما اگر بهایی‌ای به من بگوید حالا که برای بهاییان احترام قایلی بیا و برای بهالله هم احترام قایل باش من به او می‌خندم."
من: "برای آن که به عنوان یک خداناباور همان قدر از حرف ها و ادعاها شما دچار وحشت می شوم که از ادعاها پاره ای از اسلام گراها."
بهزاد: "خب این ترسوبودن شما است :)))
"راستش من فقط از ستمی که به ما خداناباوران رفته دفاع می‌کنم. گفتی کسانی که از خانواده مذهبی آمده‌اند درد خداناباورها را بهتر درک می‌کنند. به نظرم اینطور نیست. اتفاقا کسانی که از خانواده خداناباورها آمده‌اند و کودکی‌شان همه با هراس از مومنان الله گذتشه است و خواب خوش نداشته‌اند بهتر می فهمند که حقوق خداناباوران یعنی چه."
"من آن مسیحی که در خانه‌ام می‌اید تا مرا ارشاد کند با خنده فقط سر به سرش می‌گذارم، اما پیرو الله در جمهوری اسلامی وقتی در خیابان جلوام را می‌گیرد قبض روح می‌شوم. در یک نظام سکولار، مسلمان اسکل مثل مسیحی اسکل است اما در نظام اسلامی باید با آن مسلمان اسکل که می‌خواهد من را به زور ببرد بهشت باید نبرد کرد. نبردی مسالمت‌جویانه. اگر حکومت سکولار بشود بحث‌های الحاد و دین می‌رود در دانشگاه‌ها. دیگر نه من ملحد خطر دارم و نه آن فرد مسلمان."
من: "من به عقب نشینی تو احترام می گذارم؛ حکومت اسلامی و اسلام گرایی حتا در متعادل ترین و انسانی ترین أشکال آن همانند آن چه ایت الله منتظری منادی آن بود خطرناک و آلوده به تبعیض است. اما حکومت اسلامی را نمی توان برابر با اسلام دانست!"
بهزاد: "چه عقب‌نشینی‌ای اکبر جان؟"
من: " احساس کردم از نقد اسلام به نقد حکومت اسلامی ایران پس نشسته ای! خوشحال شدم!!!"
بهزاد: "نخیر برادر. نقد اسلام حق هر انسانی است. فقط گفتم در حکومت سکولار این نقد بیشتر می‌رود در حوزه‌های آکادمیک. مثل همین غرب که اصلا من با همسایه‌ام و همکارم در مورد دین حرفی نمی‌زنم چون به تعبیر وایتهد دین کاری است که انسان با تنهایی خود می‌کند و نیازی نیست با دیگران در موردش حرف بزنیم."
من: "خیلی از کارها حق انسان است؛ اما این به این معنا نیست که هر جایی هر کاری میشه کرد؛ در اساس من در پهنه ی حق و حقوق وارد نشده ام و استدلال ام این نیست که به آزادی بیان قید بزنم. من در پهنه حق بودن ایستاده ام و به عنوان یک کارشناس صلح و همزیستی مسالمت آمیز در جهان های جدید; این گونه خرج کردن از حساب حق آزادی بیان را خطرناک و آسیب آفرین می دانم. به علاوه نباید درک ما از آزادی بیان به گونه ای باشد که مخل و محدود کننده ی آزادی وجدان باشد."
"برای من عجیب است که پاره های مختلف باورها و داوری های تو ناسازگارند؛ فی المثل شما در همین پاره گفت از وایتهد به ستون فقرات ادیان که چیزی نیست مگر ایندویجوال کردن ادعاهای دینی اشاره می کنی اما وقتی پای مسلمان به میان می آید با راندن اسلام های شخصی مدارًا جو و صلح طلب به وادی اسکولیت و عوامی ادعا می کنی اسلام غیر از این تجربه های جاری است!”
"اگر اسلام ستیزان بگذارند فوج مسلمانان سکولار و لاییک اسلام گرایی را به تاریخ خواهند سپرد.
اگر اسلام ستیزها بگذارند"فوج پنجره های در پرواز اطاق را به افق های دور خواهد برد."
اگر اسلام ستیزها از هم دستی و هم کاری با اسلام گراها فاصله بگیرند، فردا روز دیگری خواهد شد."
بهزاد: "مسلمبن هم بپذیرند که دین کاری است که با خلوت‌شان می‌کنند و نخواهند سر از بدن ملحدان جداکنند دیگر بحثی نیم‌ماند. این‌که من چه چیز را اسلام می‌دانم و یا نمی‌دانم در جامعه آزاد می‌رود در بحث‌های آکادمیک. به نظر من هیچ تناقضی در اندیشه من نیست."
من: "خوش بختانه مسلمان بسیاری این گونه اند و روایت های شخصی آن ها از اسلام و مسلمانی فرسنگ ها با این ادعاها فاصله دارد،(9) اما شوربختانه این مسلمانان از دو سو مورد تهاجم اند؛ اسلام گراها آن ها مسلمان واقعی نمی دانند و به اشکال گوناگون باورها و داوری آنان و سبک زندگی آنان را تحقیر و سرکوب می کنند و اسلام ستیزها هم اسلام آن ها را اسلام واقعی نمی دانند و با ندیدن آن ها نقد اسلام های حقیقت را به اسلام های هویت می کشانند و با تحقیر و توهین آن ها را می آزارند و در هم دستی با اسلام گراها و نهادهای اسلامی سنتی صدای آنان را خفه می کنند."
"برای اسلام ستیزی و در افتادن با مسلمانان میانه رو، مسالمت جو، اصلاح طلب و صلح جو لازم نیست آیت الله و حجت الاسلام بود، همان که ادعاهای آن ها تکرار کنی و در هم دستی با آن ها به دشمنی با اصلاح طلبان مذهبی و نواندیشان مسلمان برخیزی و روایت های جدید و شخصی از اسلام را در سایه درکی ذات انگارانه و بنیادگرایانه از اسلام نفی کنی کفایت می کند.”
بهزاد: "لطفا در ایران منبع بده و در آمریکا که اینهمه که تو نگران حال ایمان مسلمین هستی آزارشان می‌دهند؟ من به عنوان یک مسلمان ۶ سال است در بیرون ایران هستم یک بار هم هیچ آزاری از هیچ پیرو دین دیگری ندیدم. البته از همدینم تا بخواهی آزار دیدم."
” راستش این نواندیشان دینی و مسلمانان تاریک‌اندیش و روشن‌اندیش هستند که دست از سر ما بر نمی‌دارند. دست از سر سرک کشیدن در خصوصی‌ترین حوزه‌های زندگی ما بردارند ما مگر کاری به آن‌ها داریم.
الان چرا در همین ایران کسی یارسان‌ستیز نمی‌شود؟ خب یارسان کاری با زندگی من ندارد اما اگر بخواهد با همه زندگی من کار داشته باشد آنوقت من حماقت مقدس‌بودن سبیلش را فریاد می‌زنم."
من: "حرف ها و ادعا های ترامپ و فلینت را اسلام ستیزانه نمی دانی؟"
بهزاد: "من در کالج خودم از دست مسلمانان نمی‌توانستم نفس بکشم. نمی‌توانستم یک لیوان آب در کلاس بخورم. ده نفر دوره‌ام می‌کردند، مگر مسلمان نیستی که روزه نمی‌گیری. یک روز معلم ما گفت بحث نکن یک دفعه کسی با تو دشمن می‌شود و خطرناک است. برادر من در همین آمریکا در ماه رمضان سر کلاس نمی‌توانستم آب بخورم از دست مسلمین! بعد تو چسبیدی به یاوه‌های ترامپ. من از حق اب خوردن خودم در ماه رمضان در آمریکا دفاع می‌کنم. هر زباله‌ای با این مشکل دارد گورش را گم کند برود در خانه خودش اینقدر روزه بگیرد تا جانش در برود و اگر مشکلی ندارد که من چه کار دارم که غذا خورده یا نه. او با آب خوردن من کار داشته باشد من تمام محمد و علی‌اش را به تمسخر می‌گیرم."
"مسیحی که در قرون وسطی با همه زندگی مردم کار داشت را با مبارزه و ستیز با او به تمسخر گرفتند تا محدود شد به کلیسا. بر اسلامی که در همین آمریکا دمار از روزگار من در میآورد و منم در کلاس درسم جرات نداشتم اسلام را نقد کنم باید به مسخره بگیرم. باید بر اسلام همان برود که بر مسیحیت رفت."
من: "خب باز هم اگر بپذیری به نقد دین سیاسی و مزاحم و هر خوانشی از دین که مهاجم باشد پس نشسته ای؛ این اسلام ستیزی نیست. اما یک کاسه کردن مسلمانان و اسلام های رنگارنگ آن ها اسلام ستیزانه است و مسلمانان را از برساختن ورژهای مترقی و محاط به صلح در اسلام باز می دارد."
بهزاد: "آقا من باید بیمار روانی باشم که بگردم ببینم چه کسی روزه گرفقته یا در خانه‌اش نماز می‌خواند تا مسخره‌اش کنم. نمازی که وسط خیابان باشد یعنی تبلیغ دین و من هم حق دارم بی‌دینی را تبلیغ کنم. مگر الان صابئین مندایی در ایران که باورهای عقب‌مانده‌ای هم دارند مشکل من است. اما همین صابئین اگر بخواهند من را هدایت کنند و به زور وارد آب مقدسشان کنند من هم تمسخرشان می کنم و نقدشان می‌کنم."
"هر مسلمان اهل مدارایی مانند هر مسیحی اهل مدارایی و مانند هر بی دین اهل مدارایی است و قابل احترام. ببایش احترام قائلم اما لزوما برای باورش نه. کاری به باورش ندارم."
من: "کاش می توانستی فیلم
Most heated woman in America
را ببینی تا شاید به پیچیده گی دوران گذار و ظرافت های لازم برای این دوران اشراف بیشتری پیدا کنی؛
تنها با نیت خیر نمی توان به برانداختن شر امید بست؛ چه به تعبیر پوپر در توضیح انگاره ی توطئه و خیانت، بسیاری از فجایع تاریخ از خطاهای ما ریشه می گیرد."
"این حرف دقیق نیست؛ مومنان چیزی جز باورها و داوری های آنان نیستند؛ در نتیجه احترام به دیگری اگر شعار نباشد احترام به باورها و حق داوری بر آن ها هم است."
"احترام به مومنان با نقد باورها و داوری های آنان، چنان چه مدعی دین حقیقت باشند منافاتی ندارد؛ مساله از جایی دین ستیزانه می شود که هزینه ی مدعیان حقیقت را بر شانه هویت های دینی رنگارنگ بگذاری!”
بهزاد: "اگر اینطور باشد که باید با مارکس و پوپر و هگل و کل متفکران عالم هم احترام گذاشت و نقد و تمسخرشان نکرد تا مبادا برآشفته بشوند. الان مسیح را به مسخره‌ترین شکلش در غرب نقاشی می‌کنند. چرا در اینجا مومنان به خودشان نمی گیرند؟ همین مومنانی که روزی انسان را زنده زنده آتش می‌زدند. مومنان مسلمان هم یاد خواهند گرفت که تمسخر محمد را تمسخر خودشان ندانند همانطور که مومنان در غرب و سراسر جهان یاد گرفته‌اند."
من: "البته باید به مارکس و پوپر و هگل احترام گذاشت! نقد داوری های آنان در عمیق ترین شکل ممکن احترام به آن هاست. حتا نقد کمیک و هجوآمیز هم شکلی از بیان احترام و گفت و گوست که می تواند از ترک گفت و گو و قهر و ختم گفت و گو بهتر باشد؛ با این همه، به باور من نقد نباید به گونه پیش برود که شان انسانی مورد گفت و گو و نقد را -حتا اگر هیتلر و یزید باشد- به چالش بگیرد."
"شما توسعه یافته گی و مسیحیت را یگانه می پنداری و داوری یکسانی بر آنان جاری می کنی که به باور من یکسان نیست؛ پاره ای از مسیحیان و خداناباوران هم در شرایط بحرانی و دشوار همان گونه عمل خواهند کرد که پاره ای از مسلمانان رفتار می کنند.
مساله جای دیگری است و آسیب شناسی دیگری می طلبد."
بهزاد: "خب من به این حرفت شکی ندارم. قبلا هم کرده‌اند. استالین مثلن یا مسیحان قرون وسطی نمونه‌اش. منتها حرف من این است تا به این جا رسیدنشان تلاش‌های بسیاری شده و یکی نقد بی‌رحمانه مذهب بوده و اینکه به مسیحیان بفهمانند که نقد و حتا تمسخر مسیح ، تمسخر مسیحیان نیست. چرا که اگر بشر می‌خواست همواره به خاطر انسان‌ها، باورهای شان را نقد و تمسخر نکند که هنوز در دوران پارینه‌سنگی زندگی‌ می‌کرد."
من: "بهزاد عزیز خودمان را که نمی خواهیم گول بزنیم در همین آمریکا هم در مواجهه با فجایع چاری در جهان دست کم دو رویکر دیده می شود؛ چمهوری خواه ها غالبن همانند شما فکر می کنند و دمکرات ها بیشتر مثل من اند؛ مساله تنها اسلام و ایران نیست؛ مساله دو طرز نگاه به جهان و هستی و صلح است."
بهزاد: "اوبامای شما همون آدم خوبه بود که جهان رو به گند کشید :))))
در زمان ریاستش ۵۰۰ هزار نفر در سوریه کشته شدن و عشق‌بازی می‌کرد با خامنه‌ای. این نگاه صلح اتفاقا جهان رو به چنین باتلاقی تبدیل کرده."
من: "این که روش گفت و گو نیست اگر من هم بخواهم بوش را مثال بزنم!"(که البته مقایسه پذیر نیستند.)
بهزاد: "گاهی برای صلح باید جنگید. صلح مطلق با بنیادگرایان نتیجه‌‌ی خوبی ندارد. من نمی‌توانم با کسی که می‌خواهد به من تجاوز کند و راه رستگاری‌اش از قتل من می‌گذرد صلح کنم. با قدرت پلیس باید چنین فردی را فرستاد زندان و البته در زندان حقوق زندانی باید رعایت بشود."
من: "همین که شما از اوباما خوشتان نمی آید (و احتمالن به ترامّپ دل بسته اید) به خودی خود خطرناک و نگران کننده است!"
"من حتا برای صلح جنگیدن را می فهمم و به آن می اندیشم؛(10) اما دین ستیزی و تحدید آزادی وجدان را درک نمی کنم. چه، دین ستیزی امکان گفت و گو را بسیار محدود می کند و وقتی گفت و گو تعطیل می شود، همه ی چیزهای خوب هم تعطیل می شود. وقتی گفت و گو پایان می گیرد جنگ شروع می شود. نقد در هر شکلی به ادامه ی گفت و گو تاکید می گذارد، اما دین ستیزی و تحدید آزادی وجدان پایان گفت و گو را تحمیل می کند.”
بهزاد: "من نه به ترامپ دل بسته‌ام و نه به کس دیگر. هر زمان فکر می‌کنم که چظور می‌شود با غرب رفتار کرد که در یک رابطه‌ی برد- برد بود. در انتخابات گذشته من برای هیلاری تبلیغ هم کردم و در ایستاگرامم هم موجود است. حالا مردم آمریکا ترامپ را پذیرفته‌اند من هم نگاه می‌کنم که باید چگونه با او رفتار کرد که رابطه برد- برد باشد. اوباما هم شخص مفلوکی بود که عظمت آمریکا را با رستم قاسمی برابر کرد. همین!"
من: "این که برخی از لیبرال های ایرانی در آمریکا محافظه کار و بنیادگرا می شوند هم لو دهنده است و هم خطرناک!"
بهزاد: "اینکه برخی از فعالان سیاسی هزینه‌داده در ایران در نهایت می‌شوند چیزی کندروتر از تریتا پارسی و لابی‌های جمهوری اسلامی در غرب خطرش هم‌اکنونی و لو دهنده‌ است :)))"
من: "یکم. از اتفاق - اگر به آن چه پشت پرده است و من از آن بی خبرم و تا حد زیادی هم از انگاره دایی جان ناپلیونی وارونه آب می خورد بگذریم - من نهاد آن ها را یکی از نمونه های موفق نهادهای سیاسی ایرانیان/ ایرانی تباران در آمریکا می دانم و موضع گیری های آن ها را در مقایسه با بسیاری دیگر از جریان های همانند خارج کشور معقول تر و صلح آمیزتر می دانم.
دوم. ممکن است در جاهایی این نهاد با برخی از جریان های اصلاح طلب در داخل هم سویی و هم پوشانی داشته باشند، اما با شناختی که از جمهوری اسلامی و سلطان حسین خامنه ای دارم، جمهوری اسلام ورشکسته تر و شلخته تر از ان است که بتواند نایاک داشته باشد (حتا در ورژن های اصلاح طلبان ی خود)."
پانوشت ها
1. بهزاد مهرانی این گونه در ویکی پدیا معرفی شده است.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%AF_%D9%85%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C
2. "ناجا" در برابر "جا" آمده است و برابرنهاد “Virtual space” است.
3. کرمی، اکبر، اسلام ستیزی و آسیب شناسی آن، 1393
www.akhbar-rooz.com
4. https://humanrightsiniran.org/1396/37611/
5. https://www.facebook.com/photo.php?fbid=1445002908893062&set=a.767374823322544.1073741828.100001501013175&type=3&theater
6. "دهکده ی جهانی، اسلام و بحران هم سایه گی"، "اسلام شناسی در بحران" و "مقدمه ای در انگاره ی پرگونه گری اسلام ها و مسلمانان" نمونه هایی از بررسی های من در این پهنه است که می تواند به ادامه گفت و گو کمک کنند.
isdmovement.com
www.akhbar-rooz.com
www.akhbar-rooz.com
7. "بزرگ راه آمیزش اجتماعی در ایران" نمونه ای از تلاش های من در تفکیک و توضیح "اسلام حقیقت" و "اسلام هویت" و اهمیت آن ها است.
www.akhbar-rooz.com
8. "سندرم فتوا و آسیب شناسی آن" و "ردپای سندرم فتواد در نامه عبدالکریم سروش و برخی از منتقدانش" می توانند به شناخت و نشاخت آزادی بیان و آزادی وجدان کمک کند.
www.akhbar-rooz.com
www.akhbar-rooz.com
9. "اسلام سکولار" و "نواندیشان مسلمان جدید" می تواند کلام و ادعای مرا آشکار کند.
www.akhbar-rooz.com
www.akhbar-rooz.com
10. "دمکراسی و مساله ی خشونت" و " گفت و گو با دیگری" نمونه هایی هستند که این ادعا را در آن بررسیده ام.
www.akhbar-rooz.com
www.akhbar-rooz.com
www.akhbar-rooz.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست