سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دل سپرده به باران


خسرو باقرپور


• درختان با زبانِ نسیم؛
پچپچ می کنند:
خونت را زیرِ درختان بریز!
دلت را اما به باران بسپار که دختر دریاست. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۷ بهمن ۱٣۹۵ -  ۵ فوريه ۲۰۱۷



پلک می بندم؛
در هاشورِ ابری ی مژه هام :
بامداد موج می زند انگار
در بال بالِ پرنده ای غریب:
خاک سبک می شود
و غبار چشمِ باغ را تیره می کند.
درختان با زبانِ نسیم؛
پچپچ می کنند:
خونت را زیرِ درختان بریز!
دلت را اما به باران بسپار که دختر دریاست.

پلک می گشایم:
در آسمانِ سرمه ای مات.
ماه؛
هلالِ زرد و سیاهِ باریکی ست؛
در نقاشی های ناشیانه ی کودکی ام.

پرنده می آید!
آرام می نشیند بر دست های گشوده ی این توسکای پیر
درختان با زبانِ باد؛
کِل می زنند:
سلام! ای پرنده ی عاشق
سلام! ای دل سپرده به باران.
پرنده مبهوت است.
درختان سر خم می کنند.
ستاره ها می لرزند.
و در افقِ مشرقی،
گیسوان ابر،
آتش می گیرد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست