سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یـادداشـت‏ های شـــــبانه: (۶۸)


ابراهیم هرندی


• برخی از ریشه های تاریخیِ رویداد بزرگی که اکنون، "نگرشِ مدرن"، نام گرفته است را باید در قرون وسطا، بویژه در سده سیزدهم میلادی پی جست. درآن سده، پیشامدهای پیاپی فرهنگی، دینی، اقتصادی، رزمی و جغرافیایی بسیاری رُخ داد که بیش از پیش ذهن و زبان و جهان غربیان را دگرگون کرد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۴ دی ۱٣۹۵ -  ۲۴ دسامبر ۲۰۱۶


    
      


۴۵۱. برخی از ریشه های تاریخی نگرشِ مدرن

برخی از ریشه های تاریخیِ رویداد بزرگی که اکنون، "نگرشِ مدرن"، نام گرفته است را باید در قرون وسطا، بویژه در سده سیزدهم میلادی پی جست. درآن سده، پیشامدهای پیاپی فرهنگی، دینی، اقتصادی، رزمی و جغرافیایی بسیاری رُخ داد که بیش از پیش ذهن و زبان و جهان غربیان را دگرگون کرد. چندی از آن رویدادها این هاست؛ هنگامه ی ترجمه، جنگ های صلیبی، شکست های مسیحیان صلیبی از خوارزمیان و نیز از عثمانیان، برپایی امپراتوری عثمانی، رسیدن چنگیز مغول به اروپا، پیدایش فرهنگ نوشتاری، توپ، تفنگ و رسیدنِ آسیاب بادی از خاورمیانه به اروپا.   

در سده سیزدهم، برگرداندن آثارِ فیلسوفان یونانی و بسیاری از اندیشمندان ایرانی و عرب از زبان های عربی به لاتین آغاز شد. در فهرستِ این آثار، می توان از اندیشه های ارسطو، افلاطون، فیلوپونوس، بقراط، جالینوس، طالس، ارشمیدس، فیثاغورث، بطلمیوس، هرودوت، ابن سینا، فارابی، الکندی، اخوان الصفا، ابن طُفیل، موسی بن میمون و کتاب های پایه ای برخی از آن بزرگان، مانندِ؛ قانون، شفا، احصاء العلوم، تهافت الفلاسفه، تفسیرِکبیر و رساله های بسیاری از اندیشه های فیلسوفان یونانی با حاشیه نویسی اندیشمندانی چون ابن رشد، الکندی، فارابی و پورِ سینا، به زبان های اروپایی برگردانده شدند. این آثار، با خود نگرش های غیرِدینی و خِرَدمدار را، که برای غربیان تازگی داشت، بهمراه آوردند و زمینه ساز پیدایش شخصیت های علمی بزرگی مانند توماس اکوینوس، که او را پدر نگرش مدرن می خوانند، شدند. یکی از بازتاب های این چگونگی، رفتنِ آموزش و پرورش از کلیساها و آموزشگاه های دینی، به دانشگاه های نوبنیاد مانند، آکسفورد و کمبریج در انگلستان و تولوز و اورلین و مونتپُلی یر در فرانسه، رُم و فلورانس در ایتالیا و مارسیا و پلانسیا در اسپانیا، و نیز موجِ دومِ ترجمه آثار فیلسوفانِ یونانی از زبان عربی و آشناییِ اندیشمندانِ کاتولیک با کسانی مانند ابوریحان بیرونی، ابن سینا و خواجه نصیرطوسی بود.

آشنایی توماس اکوینوس و همگنانِ او با آثار ارسطو از راه نوشته های ابن سینا سبب شد که برای نخستین بار، نگرشِ دینی اربابانِ کلیسا، که تا آن زمان، تنها نگرشِ راستین انسان به هستی پنداشته می شد، با دیدگاه های دیگری که برای کاتولیک های اروپایی تازگی داشت، روبرو شود. این رویارویی، ذهن بسیاری از دست اندر کارانِ دستگاه کلیسا را به کوشش و کندوکاو، در راه یافتن راهی برای مبارزه با نگرش ها و چشم اندازهای کفرآمیزِ وارداتی واداشت. امروزه برخی از پژوهندگانِ تاریخ اندیشه، با اشاره به پیایندهای هنگامه ی ترجمه، براین باورند که چون آثار فیلسوفانِ یونانی، با لعابی از مشربِ عرفانی و نگرش شاعرانه ی ابوعلی سینا، به غرب رسید، زمینه را برای قانون، اخلاق و حقوق مدرن، آماده ساخت.۱

کوچ دانش پژوهی و دانش جویی از کلیسا به دانشگاه، ریشه در این پذیره ی خِرَد- بنیاد داشت که پژوهندگان حقیقتِ هستی باید دست از پرداختن به متون کهن و افسانه های دینی بردارند و پدیده های جهان را در پرتو خِرَدِ نقادِ خود، به گونه ای که به آزمایش و سنجش تن در دهد، شناسایی کنند. این پذیره اندک، اندک، حوزه دانش را از دین جدا کرد و یکی را گستره آزمایش و پژوهش و درک و دریافت و دیگری را گستره پذیره های عاطفی و رویایی دانست. اهمیتِ آوردنِ اندیشه های فلسفی و منطقی به اروپا، خِرَد را در شکل نهادینه ای جایگزینِ خرافه کرد. چنان بود که در غرب، دورانی آغاز شد که سپس تر آنرا، "دوران روشنگری" نام نهادند.   

دومین رویداد پُرنمای سده سیزدهم میلادی، شعله ور شدنِ آتش جنگ های بزرگ صلیبی، مانند جنگ چهارم و پنجم در قسطنطنیه و جنگ کَتار در فرانسه بفرمان پاپ اعظم سِگنی، که خود را "پاپِ معصوم" نام نهاده بود، و همتایان پس از اوست. در آن سده، بیش از ده جنگ صلیبی از سوی کلیسای کاتولیک در جهان برپا شد. اگرچه این جنگ ها تا پیش از آن دوران، برای گسترش دین مسیحیت آغاز می شد، اما با برپاییِ امپراتوری عثمانی در سده سیزدهم، کلیسای کاتولیک، خود را با دشمنی بزرگ و هراسناک رویارو می پنداشت. دشمنی که مهاجمان مسیحی را از سرزمین های اسلامی تارانده بود و آنان را کافر حربی می خواند. اگر جنگ های صلیبی پیشین برای گرفتنِ اورشلیم، که سرزمین مقدس خوانده می شد، بود، جنگ های پس از پیدایشِ حکومت اسلامیِ عثمانی، برای نابود کردن آن امپراتوری بود که دشمنی دگردین و بربری و ددمنش پنداشته می شد.

اگر چه هر جنگی، ویرانگر و وحشتناک و خانمانسوز و پربهاست، اما جنگِ صلیبی یا دینی، از هرگونه جنگ ِ دِیگری زیانبارتر و خانمانسوزتر است. این چگونگی از آنروست که چون جنگ صلیبی با فتوا آغاز می شود، سرسپاری به آن برای هر مومن، واجب شرعی می شود. از اینرو، هر جنگِ دینی، لشکرِ آماتوریِ بزرگی از پیر و جوان دارد که چون دانش و توان رزمندگی ندارند، شمار زیادی از آنان بخاک و خون کشیده می شوند و کشته شدن آن ها، کشور را با گرفتاری های بسیار بزرگ و پیش بینی ناپذیرِ اجتماعی رویارو می کند. هر گونه جنگی، دشمن زندگی ست، اما جنگ دینی، جان و جهانِ مردم را برسرِ هیچ و پوچ بباد می دهد و چون با اعتماد به نفس بیشتری آغاز و دنبال می شود، زیانی بیشتر از جنگ های دیگر دارد. درک و دریافتِ این چگونگی، برای آنان که در زمان جنگ ایران وعراق، در ایران می زیسته اند، آسان است.   

در جنگ های صلیبی، کشتارِ هزار، هزارِ جوانان اروپایی و ویرانی شهرها که فرار شادی و از میان رفتن آبادی را بدنبال داشت، اندک، اندک مردم را به آنچه، "مقدّراتِ الهی" خوانده می شد، بدبین کرد و پرسش هایی را که روزی کفرآمیز پنداشته می شد، به ذهن و زبان آنان راه داد. این که اگر خدواند بخشنده و مهربان است، پس چرا جوانان ما را این گونه بناگهان در جنگی که برای فرزند او بپا شده است، از ما می گیرد، چرا این خداوندِ مهربان، در جنگ های صلیبی که برای خوشداشت اش براه افتاده است، به کمک سربازان راستین پاپ اعظم نمی شتابد و پیروزی را بدانان نمی بخشد؟ چرا در زمانی که برخی از دواطلبان، در سنگرهای جنگ از گرسنگی غش می کنند و برخی از سرما سیاه می شوند، ارباب کلیسا همچنان در جامه های فاخر بر تخت های طلای خود می نشینند و از شکوه و جلال زندگی خود چیزی نمی کاهند؟ این پرسش ها را آشنایی برخی از اسقف های جوان و کشیش های جوانتر که تازه با ترجمه های آثار فلسفی آشنا شده بودند، از ذهن خود می گذراندند و گاه با بیان آن ها، بهای گزافی می پرداختند.   

یکی از رویدادهای سده سیزدهم، پیدایش حروفچینی چوبی بود که کار چاپ را آسانتر از پیش کرده بود. این چگونگی سبب شده بود که بسیاری از کتاب هایی که در آن روزگار، بینادی پنداشته می شد، آسانیاب تر باشد. کتاب های، "قانون" و "شفا" و رساله های ارسطو نمونه ای از این کتاب ها بود. پایاندادِ بازتابِ کنُش ها و واکنُش های رویدادهای سده سیزدهم سبب شد که برخی از پرسش های بنیادی مانند، کیستیِ خدا، چیستیِ هستی، جایگاه انسان و پیوند او با خدا و جهان، سرنوشت، قانون و بسیاری از آنچه زمینه ساز دوران روشنگری شد، برای نخستین بار در گستره دانش و اندیشه، شکل گیرند. پرسش هایی که چند سده پس از آن دوران، به شکل گیریِ چیدمان پدیده ها در گستره خیالِ انسانِ مدرن، کمک کردند و زمینه ساز اندیشه ی آزادی، برابری، دموکراسی، حقوق بشر و بسیاری دیگر از دستاوردهای نیکوی جهان مدرن شدند.         


……..
۱. به تازگی دفتر انتشارات خلافت اسلامی، در پیامی به غربیان یادآوری کرده است که فرهنگ صنعتی غرب، بازتاب ترجمه ی اصول و اندیشه های مقدسِ اسلامی به زبان لاتین است، وگرنه غربیان همچنان امروز الاغ سوار می شدند. البته این سخن تازه ای نیست و ملایان در همه ی سرزمین های اسلامی، این سخنِ اقبال لاهوری را که؛ مغرب زمین هرچه دارد از صدقه سرِ اسلام دارد" تکرار کرده اند. آخرین نمونه ایرانی آن، محمد تقی چاوشی، استاد گروه فلسفه دانشگاه مفید قم، است، در لینک زیر؛

www.mehrnews.com


***

۴۵۲. چرا انسان اشرف مخلوقات نیست؟

پنداره ی برتری انسان بر دیگر جانداران، ریشه دامنه داری در تاریخ انسان دارد و از زمانی پدید آمده است که انسان از وجود خود در جهان آگاه شده است. در بسیاری از نگاره های تمدن های باستانی، نمادها و نشانه های این پنداره پیداست. درآن روزگاران، انسان خود را هماره یا نماینده خدا برروی زمین می پنداشت و یا خود داعیه خدایی داشت. سپس تر، دین های ابراهیمی این پنداره را در مرکز افسانه آفرینش نهادند و انسان را برترین موجود هستی و گل سرسبدِ جانداران ِ جهان خواندند. چنین است که انسان در آئین یهودی برترین آفرینه پنداشته می شود و در آئین عیسوی نگین انگشتری هستی و در اسلام، مسلمان اشرف مخلوقات است و کافر فرودست و زبون.

از چشم انداز دین های ابراهیمی، خداوند، جهان و پدیدارهای آن را برای‌ انسان آفریده است. از اینرو، هر پدیده ای را برای انسان سودی ست. دانه‌ ها و میوه‌ های‌ خوراکی‌ بخشی‌ از روزی‌ِ او بشمار می ‏روند و گل ‏ها وگیاهان‌ِ برای‌ دلگشایی‌ِ وی‌ و یا درمان‌ِ بیماری ‏های‌ انسان می‌ رویند. همچنین‌ جانوران‌ِ خوشگوشت‌ و اهلی‌، بخشی‌ از روزی‌ِ انسان‌ و یا خدمتگزاران او هستند و دیگر جانوران‌ مانند؛ شیر، پلنگ‌، سگ‌، گربه‌، روباه‌ و گرگ‌، برای‌ رماندن‌ِ دیگر جانوران‌ِ موذی‌ چون‌ موش‌ و خرگوش‌ و روباه‌ به‌ جهان‌ آمده‌ اند. از این‌ دیدگاه‌، جهان‌ پیکری‌ سامانمند و آراسته‌ پنداشته می شود که در آن‌ “هر چیزی بجای‌ خویش‌ نیکوست”، و خطایی‌ بر قلم‌ صنع‌ نرفته است. این همه را خداوند برای آن آفریده است، تا انسان، که آفرینه ای کمال جوست، در این جهان راه کمال بپیماید. جهان،‌ آزمایشگاه‌ِ انسان‌ رانده از بهشت، برای‌ سپردن‌ِ راه‌ تعالی‌ و نشان‌ دادن‌ِ سزاواری‌ِ او برای ‌بازگشت‌ دوباره به اصل‌ِ خویش،‌ که‌ اصلی برترین‌ از فردوس‌ِ برین‌ است‌، می باشد. از این ‌دیدگاه‌، انسان‌ هیچ‌ پیوندِ نژادی‌ با دیگر زیندگان‌ ندارد و تافته‌ جدا بافته ‌ای ست‌ که‌ پروردگارِ جهان‌ پس‌ از آفریدن‌ِ او بر خود درود فرستاده‌ است‌.

نگرش‏ های‌ آئینی‌ بویژه‌ ادیان‌ِ سامی‌، انسان‌ را رودی‌ از بهشت‌ می ‌پندارند که‌ سرپیچی‌ از فرمان‌ِ پروردگار، او را در شش هزار سال پیش، بسوی‌ این‌ جهان‌ رانده‌ است‌. این‌ رود، فرد را به‌ دو راهه‌ ای‌ می ‌رساند که‌ یکی‌ بازگشت‌ به‌ بهشت‌ و دیگری‌ راه‌ دوزخ ‌است‌. از این‌ چشم‌ انداز، بازگشت‌ِ انسان‌ِ گناهکار به‌ جایگاه‌ خویش‌، در گروی پالایش‌ گوهر خود از پلشتی‏ هاست‌ و تا زمانی‌ که‌ وی‌ شایستگی‌ِ خود را برای ‌فردوسی‌ شدن‌ نشان‌ ندهد، راه‌ بازگشت‌ بر او بسته‌ خواهد ماند. چون‌ زدودن ‌ِپلشتی‌ از کارهای‌ بسیار دشوار است‌، بیشترِ مردم‌ را توانایی‌ آن‌ نیست‌ و دوزخ‌ هماره‌ بسی‌ پُرتر از بهشت‌ خواهد بود.
پیروان ادیان سامی براین باورند که زمین برای هبوط حضرت آدم برآن، نزدیک به شش هزار سال پیش آفریده شده است و خداوند آن را در شش روز آفریده است. یکی ازاین پیروان که خود زیست شناس بود، به گمانِ خود حتی روز آفرینشِ انسان رانیز شناسایی کرده است و آورده است که؛ ” حضرت آدم در ساعتِ ۹بامدادِ روز بیست و سوم اکتبرِ سال ۴۰۰۴ پیش از میلاد مسیح به فرمان خداوند تبارک آفریده شد.” یکی دیگر از باورهای زیست شناسانِ دینی این بود که خداوند هر موجود را جداگانه آفریده است. نامدارترین طبیعت شناسِ نیمه نخستِ قرن نوزدهم، ویلیام پی لی، که بخشی از نخستین کتابِ داروین در پاسخ بدوست، خدا را صنعتگری می‏ دانست که جهان را مانند ساعتی زیبا و دقیق ساخته است: هرچیزِ این جهان، به گمانِ پی ‏لی، بجا و نیکوست و هر پدیده را در راستای سعادتِ انسان، وظیفه ‏ای ست.

در سال ۱٨٣۰، چارلز لایل، زمین شناس بزرگ انگلیسی، در کتابی به نام “اصولِ زمین شناسی”، چشم اندازِ تازه ‏ای در این دانشِ گشود که شالوده زمین شناسی مدرنِ شد. وی نشان داد که برخلاف ادعای اهل دین، زمین پاره سنگی ست که بیش از چهار و نیم میلیارد سال پیش از خورشید جدا شده است و چون جزیره آتش گرفته ای در فضا رها شده است و سپس در مدار کنونی خود جای گرفته است و بدور خورشید می چرخد. پیش از آن زمین شناسان با چشمداشت به روایات دینی، نه تنها عمرِ زمین را چیزی نزدیک به شش هزار سال می پنداشتند، بلکه چراییِ وجودِ مواد سازنده آن را از نیز با دست یازی به افسانه های مذهبی و یا رویدادهای ناگهانیِ کیهانی پاسخ می دادند. از دیدگاه لایل، زمین گوی آتشینِ نیمه سردی است که شناختِ آن در گرو شناسایی رفتارِ عناصر شیمیایی سازنده آن است. زمین شناسی از دیدِ چارلز لایل، شناسایی کُنش ها و واکنش های فیزیکی و شیمیایی عنصرهای سازنده آن و نیز گرفت و دادهای آن‏ها با یکدیگر است. از این دیدگاه، زمین نیز چون دیگر پدیده‏ های طبیعی، پیرو قوانینِ ویژه خویش است که پی بردن بدان ها، تنها راهگشای چیستی و چرایی شگفتی های آن می ‏تواند باشد.

سپس تر در سال ۱٨۵۹، چارلز رابرت داروین، زیست شناس انگلیسی در کتابی بنام “خاستگاه رسته ها”، تئوری تازه ای درباره چگونگی پیداپیش هستی برروی زمین ارائه داد که من در زبان فارسی، واژه “برآیش” را در برابر آن نهاده ام. فشرده ساده ی برخی از برآیندهای این تئوری، سه گذاره زیر است:

۱. بنیادِ هستی مادی‏ ست و زیستاران را آفریدگاری نیست و نمی‏ تواند باشد.

۲. همه ی زیندگانِ کنونی از تبارِ زیستارانِ تک یاخته ‏ای هستند که ملیون ‏ها سال پیش می زیسته ‏اند و اندک اندک همگام با دگرگونی ‏های‏ زیستگاه ‏های خود تا به امروز دیگرگون شده‏ اند.

٣. برآیشِ هستی، ناهدفمند، ناخودآگاه و واکنشی است.

از دیدگاه برآیشی، همه گیاهان و جانورانِ کنونی از دیگرگونی بسیار کُندِ گیاهان و جانورانِ تک یاخته ‏ای که میلیون ‏ها سال پیش می ‏زیسته ‏اند، برآمده ‏اند. این برآیش، نه برنامه از پیش ساخته ‏ای داشته است و نه پی سپرِ هدفِ ویژه‏ ای است. دگرگونی‏ های پیدا و پنهانِ زیستاران، پیرو دیگرگونی ‏های زیستبومِ آنان، یعنی زمین و آب و هواست و هیچ یک از ویژگی ‏های آن‏ ها را، از بلندای بلوط گرفته تا هوشمندی انسان، نمی ‏توان نشانه پیشرفتِ هستی و یا برتری یکی بر دیگری دانست.

از این دیدگاه‌، انسان‌ رسته‌ ای‌ ازدسته‌ میمون‏ هاست که‌ در پی‌ِ روندی‌ هزاران‌ ساله‌ تنها در پنجاه هزار سال گذشته به‌ جایگاه‌ کنونی‌ِ خود رسیده‌ است. این زمان در مقایسه با عمر زمین نشان می دهد که زمین نمی تواند برای خاطر انسان پدید‌ آمده باشد زیرا که انسان جانداری تازه وارد درآن است. یعنی که اگر عمر زمین را ۲۴ ساعت بپنداریم، انسان تنها در یک دقیقه آخردر آن پیدا شده است. پس آنسان که پنداشته می شد، ابروباد و مه و خورشید و فلک نمی توانند برای رفاه انسان پدید آمده باشند.

برآیش‌، کاروان‌ِ زندگان‌ را همزی‌، هم‌ پیوند و هم ‌نیاز می‌ داند و برآنست‌ که‌ نژادِ هیچ‌ زینده‌ای‌ را بر دیگری‌ برتری‌ نیست‌. رده‌ بندی‌ِ برآیشی‌، شکلی‌ افقی‌ دارد و برآیش‌ شناسان‌، زیندگان‌ را در گستره‌ای‌ همکف‌ ردیف‌ می‌ کنند. از این‌ دیدگاه‌، انسان‌ یکی‌ از ملیون ‏ها زینده‌ زمین‌ است‌ که‌ هیچ‌ گونه‌ برتری‌ برآیشی‌ بر دیگر جانوران‌ ندارد.

از این‌ دیدگاه‌، “کمال”،‌ مفهومی‌ دینی، افسانه‌ ای ‌و بی‌ معناست‌ زیرا که‌ روندهای‌ برآیشی‌، کارکردی‌ واکنشی‌ نسبت‌ به ‌سازه‌ های‌ زیستبومی‌ِ زیندگان‌ دارند. بنابراین‌، انسان‌ و جهان‌، برنامه‌ پیش‌ بینی‌ شده‌ ای‌ برای‌ آینده‌ ندارند و تاریخ‌ نیز قراری‌ با کسی‌، چیزی‌ و یا جای‌ ویژه ‌ای‌ ندارد.

در طبیعت‌ در برابر هر زینده‌ِ پیروز، ملیون‏ ها نسل‌ ناکام‌ وجود دارد که‌ هیچ ‌یک‌ تاب‌ ماندگاری‌ در زیستبوم‌ خود را نداشته‌ است‌. از میان‌ آنانی‌ نیز که‌ هم ‌اکنون‌ از پی‌ هزاره‌ های‌ صبر و ستیز و فراز و فرودهای‌ برآیشی‌ گذشته‌ اند و به ‌اینجا رسیده‌ اند، اندک‌ دگرگونی‌ ناگهانی‌ آب‌ و هوا می‏ تواند بسیاری‌ از آن ‏ها را از گستره‌ هستی‌ به‌ در کند. هربار که‌ دمای‌ زمین‌ اندکی‌ گرمتر و یا سردتر ازآنچه‌ که‌ باید می‏ شود، نسل‌ هزاران‌ زینده‌ برمی ‌ افتد و هزاران‌ زینده‌ تازه‌ به ‌جهان‌ می ‏آیند.
دستاوردهای لایل و داروین، در سده نوزدهم میلادی، پرونده روایت افسانه ای – دینی چگونگی آفرینش هستی را – دست کم در مغرب زمین – به آرشیو موزه باورهای فولکلوریک فرستاد. از آن پس در گستره دانش مدرن، نه دیگر کسی انسان را برتر از زیندگان دیگر می داند و نه سخن از “تکامل هستی” و “کرامت انسانی” است. اکنون زمین سنگریزه خُردی در میان سیاره ها و ستاره های بسیار، در کهکشان بی پایان نما پنداشته می شود و انسان زینده ای از بی شمار جانداران ِ جهان که هر روزه به جهان می آیند و می زیند و می روند. پس اکنون دیگر نه زمین مرکز جهان است و نه انسان قطب عالم امکان و نگین ِ انگشتری هستی.

نکته ای را که درباره پنداره “اشرف مخلوقات”، ناگفته نمی توان گذاشت این است در اسلام، تنها سخن از برتری انسانِ مسلمان و مومن، بر دیگر “مخلوقات ِ الهی” است و نه برتری انسان به معنای عام آن. در چندین آیه در قران، انسان بی ایمان، از همه جنبندگان بدتر پنداشته شده است و از چارپایان نیز پست تر خوانده شده است.

یادداشت:

“اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُوْمِنُونَ.” (سوره انفال آیه ۵۵). هرآینه بدترین جنبندگان در نزد خدا آنهایی هستند که کافر شده ‏اند و ایمان نمی ‏آورند.

لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ.” (سوره اعراف، آیه ۱۷۹). ایشان را دل هایی است که با آن ها نمی ‏فهمند و چشم هایی است که با آن ها نمی ‏بینند و گوش هایی است که با آن ها نمی ‏شنوند. اینان همانند چارپایان اند حتی گمراه ‏تر از آن هایند. اینان خود غافلان اند.

***

٣۴۵. درباب ِ مشاهیر

این منظومه را بمناسبت سالروز بازنگشتنِ آقای هخا اهورایی (یا اهورا هخایی؟) که چند سالِ پیش قرار بود که با کبکبه و دبدبه به ایران بازگردد، نوشته ام. تفاوت بزرگ آقای هخا با دیگر مشاهیر در این است که دیگران با آمدن به صحنه مشهور شده اند، اما هخا با نیامدنش.

دیدی دلا هخام نیامد
جت آمد و قیام نیامد

آن کو قرار بود بیاید
از بهر انهدام، نیامد

تا برکند بساط ستم را
با برق انتقام، نیامد

با شور و زور و نور ِهخایی
برچیند این نظام، نیامد

خشکید خنده برلب خامان
جم تشنه ماند و جام نیامد

ماندند خیل ِ سربهوایان
لیک او ز پشت بام نیامد

آشی که پخته بود اهورا
این بار هم قوام نیامد

تا در آپادانا بنماید
برپا بساط شام نیامد

بس وعده ها ی خشک وهخالی
داد و به وقت کام نیامد

بس حالها که زآمدن او
کردیم و احتلام نیامد

دل بستن و شکستن تا چند
دیدی دلا هخــــــــام نیـامد

...................
هخام = هخا + هم


یـادداشـت‏ های شـــــبانه: (۶۷)

www.akhbar-rooz.com

www.balatarin.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست