پارادوکس مشترک آنارشیستها و تشکل های هرمی
«نگاهی به نوشته نادر تیف»
عظیم هاشمی
•
اکنون که دهه دوم قرن ۲۱در حال سپری شدن است نه فقط عده ای کنشگر کارگری بلکه یک جریان وسیعی برای فرا رفتن از تشکل های هرمی و آنارشیست ها درحال شکلگیری است. این چنین است که میدان اعتراضات نه در اختیار جریانات آنارشیستی و یا هرمی شناخته شده بلکه در اختیار جریاناتی دیگر قرار گرفته است. به عنوان نمونه در اسپانیا –یک سنگر مهم انارشیستها در گذشته - پودموس میداندار میشود ودر یونان سیریزاست که سربلند میکند و همه کاره می گردد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۰ آذر ۱٣۹۵ -
۱۰ دسامبر ۲۰۱۶
نوشتهای از جانب نادر تیف که خود را آنارشیست می داند در رابطه با کوبا و شخص فیدل کاسترو در سایت اخبار روز درج گردیده است. نقطه عزیمتی که وی برای خود در نظر گرفته است بررسی نوشتههای برخی احزاب و سازمانها در رابطه با درگذشت فیدل کاسترو می باشد. اینجا لزومی نمیبینم به مبانی واقعی یا غیر واقعی نقل قولها و یا جریانات مطرح شده از جانب نادر تیف بپردازم. اینکه حکومت کوبا چگونه روندی را پشت سر گذاشته و اکنون چه ماهیتی دارد نیز مورد نظر قرار نخواهم داد. عدم نوشتن در این موارد به دلیل که موضعی مشخصی ندارم، بلکه به آن دلیل است که که اکنون پرداختن به موضوعی مشخص تر یعنی «شوراها» را که نادر تیف در نوشته خود بیان نموده است را ضروری میدانم. البته تلاش خواهم کرد با واکاوی هرچند گذرای آن، زمینهای هم فراهم سازم تا دیدگاه خود را نسبت به جریاناتی مانند آنچه در کوبا حاکم است نیز تاحدودی بیان کنم.
قبل از پرداختن به موضوع اصلی مناسب میبینم بخشهایی از نوشته وی را بازگویی کنم تا شاید بهتر بتوان هم به موضوع مورد نظر پرداخت و هم اینکه مشخص شود که آیا نادر تیف وکلا آنارشیستها واقعاً در نقطه مقابل آن جریاناتی که سعی دارد نقدشان کند قرار دارند یا بالعکس پشت سر آنها ایستاده اند.
نادر تیف با فرمانده خواندن کاسترو -البته در گیومه - سعی میکند چنین وانمود کند که فرمانده ای را قبول ندارد. اینکه چه کسانی فرماندهی را بطور واقعی نفی می کنند و آیا نادر تیف هم میتواند در چنین موقعیتی قرار داشته باشد موصوعی است که عمل مبارزاتی افراد آن را نشان خواهد دادکه در پایان به آن خواهم پرداخت.
ایراد گیری عمده نادر تیف عمدتا حول این میچرخد که چرا جریانات مختلف موضوع بهداشت و درمان عمومی مردم کوبا را به عنوان یک دستاورد مطرح میکننذ، ولی خود دروضعیت نفی آنچه بر آن ایراد گرفته است میافتد. توجه کنیم او چه میگوید: *.... اگر آن ها سیستم تأمین اجتماعی، مبارزه با بیسوادی یا نژادپرستی را این همه بزرگ می کنند و آن را لااقل «نسیمی از وزیدن سوسیالیسم» می دانند از این پس باید نه فقط از کوبا که از فرانسه هم، صرف نظر از این که کدام جناح راست یا چپ بورژوازی قدرت را در دست دارد، حمایت و پشتیبانی کنند. *
صرفنظر از اینکه در کوبا چنین باشد یا نباشد اما در کدام جامعه اروپایی (آمریکا که جای خود دارد ) حق تحصیل و بهداشت رایگان وجود دارد؟ انگار نه اینکه همین چندی قبل در فرانسه ای که احتمالاً نادر تیف با آن بیشتر از دیگر جوامع آشنایی دارد محصلین و دانشجویان دست به اعتراضات بر علیه شهریه ای شدن تحصیل زدهاند و با استقبال گرم دستگاههای مختلف سرکوب و قانون مواجهه شدهاند،انگار نه اینکه در بریتانیای کبیر حرکت دانشجویان بر علیه دو برابر شدن شهریه های دانشجویی منجر به خشونت تمام عیار پلیس سرکوبگر گردید، انگار نه اینکه چند سال قبل دانشجویان آلمانی فقط با اعتراضات یکپارچه و مبارزات خود که حتی منجر به استقبال پلیس از آنها با گاز اشک آور در فرانکفورت گردید توانستند هزینه دانشگاهها را به حالت قبل بر گردانند؟ امیدوارم نادیده گرفتن اینها و دهها مورد دیگر نه از سر آگاهی که به علت عدم آگاهی رخ داده باشد.
پس اگر واقعاً در کوبا تحصیل رایگان است این دستاوردی است بزرگ که خود نشاندهنده عمق آن مبارزاتی است که در سالهای انقلاب کوبا بوقوع پیوست.
نادر تیف از یک طرف ایراد میگیرد که چرا همه جریانات بر بهداشت و درمان رایگان کوبا به عنوان یک دستاورد انگشت میگذارند اما بلافاصله عنوان میکند چنین نیست و از مشاهده ی خود در سفری که به کوبا داشته به عنوان سند استفاده میکند. او ضمن اینکه دوباره ما را به فرانسه ای احاله میدهد که دولت آن هیچ ابایی ندارد تا برای سرکوب کارگران وبه کرسی نشاندن قانون خانم الخمری ( که اتفاقاً سفید پوست هم نیست واز نسل مهاجرین هم میباشد !) حتی پارلمان بورژواها را هم دور بزند چنین می گوید:* ...در فرانسه بهداشت و درمان رایگان است و همه ی افراد جامعه حق معالجه و استفاده از داروهای مورد نیازشان را دارند در حالی که در کوبا مراجعه به پزشک رایگان است نه داروها. نگارنده این سطور اخیراً سفری به کوبا داشت و گواهی می کند که در داروخانه ای در هاوانا به دارویی علیه سرطان برخورد که بیش از پنچ هزار پزوتای کوبا بهایش بود در حالی که حداقل دستمزد دویست و حداکثر آن هشتصد بود*.
از این موضوع گذر میکنم که در همین فرانسه اگرافرادی مانند نادر تیف به مشکلی یک دهم مشکل جسمی کسانی مانند شوماخر مبتلا گردند چه سرنوشتی برایشان رقم خواهد خورد ؟ اما از آنجا که ایشان کاملاً مطلعند که بهداشت ودرمان در فرانسه رایگان! است امیدوارم با اطلاعات خود مرا از دادن پاسخ به این پرسش محروم نکنند که چه روابطی میان بیمارستانها و حتی پزشکان فرانسه نه تنها با بیماران بلکه با بیمه های درمانی وبهداشتی وجود دارد (برادرانه و مسیح گونه و...که برای حفظ سلامت جسم وروان انسانها درحال سبقت گیری از یکدیگرند و یا ….؟) البته چه بسا ایشان بسیار بیشتر از هرفردی از نقش بیمه های خصوصی مطلع باشند اما چون آدمها را مختار! کردهاندکه چنان بیمه هایی داشته باشند ویا نداشته باشند منهم اختیارا آن را نادیده میگیرم.
در ارتباط با تحریم هایی که دولتهای غربی نه تنها بر مردم کوبا بلکه بر مردم عراق، ایران، زیمباوه، کره، روسیه و... بکار انداخته اند و تأثیرات بسیار مخرب آن حتی زمانی که احزاب سرمایه داری در بلوک رقیب حاکم بودند اگر تا حدودی در پردهای از ابهام قرار داشت اما پس از فروپاشی و غلبه غرب بربلوک شرق، سرمایه داری وارد چنان فاز جدیدی از یک درهم تنیدگی گردیده است که تحریم هر جامعهای حتی توسط یک کشور متروپل به هیچ وجه نمیتواند در شعاع مشخصی محدود بماند چرا که با توسل به اهرمهایی که این درهم تنیدگی در اختیار آنها قرار داده است تمامی دولتهای سرمایه داری را دربر میگیرد و شرایط به نحوی رقم میخورد که همگی ناچارند-یا بهتر است بگویم برای حفظ موقعیت خود ناچارند_ در چنین تحریمهایی مشارکت کنند( نمونه مشخص وبارز آن اقداماتی است که در مورد ایران اعمال میشود ). ار آنجا که فرا رفتن و یا شکستن چنین سدهایی عواقب مالی وسیاسی فراوانی برای سایرین به بار میآورد همگی ترجیح میدهند آن را رعایت نمایند، مخصوصاً اگر چنین تحریمی توسط قدرتمند ترین متروپل یعنی آمریکا وضع شده باشد. این موضوعی است که نه تنها بسیاری از انحصارات مالی وصنعتی که دست بگریبان آن بودهاند بر آن واقفند بلکه حالا دلالهای درجه دو واقتصاد دانهای درجه سه و مردم کوچه وبازار هم میدانند،حال چگونه نادر تیف آن را نمیداند خدا داندوبس!
همین تحریمها آغوش مرگ خود را برای هزاران کودک در عراق ،زیمبابوه ، کره و غیره باز نموده است اما اینکه چرا کودکان کوبایی با چنین فجایعی مواجهه نشدند پرسشی است که بعید است دیدگاهی همچون نادر تیف بتواند برای آن پاسخی واقعی پیدا کند چرا که وی از مرگ انقلاب کوبا قبل از مرگ کاسترو سخن میگوید. چنین دیدگاهی هرگز نمیتواند متوجه این موضوع شود که رژیمها بعد از انقلابات با هر درجه از دیکتاتوری و پتانسیل سرکوبگرانه ای هم که در آنها وجود داشته باشد عملکردهایشان برای یورش به دستاوردها تابعی از فاکتورهای مختلف است و نسبتی معکوس دارد با عمق و دامنه همان انقلابات، و بر همین اساس است که میتوان عملکردهای قدرتمندان حاکم بر شوروی در گذشته و چین و کوبا و زیمباوه وکره و غیره را مورد ارزیابی قرار داد. این موضوعی است که با نادیده گرفتن آن، درونمایه ای جز یأس و ناامیدی از اعتراض اجتماعی، قیام و انقلاب در بر نخواهد داشت. این از نوع همان تبلیغات مشمئز کننده سرمایه داری است که هر آنچه در جوامع مختلف و از جمله همان فرانسه مورد نظر نادر تیف وجود دارد را نه به عنوان دستاوردی که با تلاش و مبارزه و جانفشانی ها در انقلابات واعتراضات اجتماعی بدست آمده است بلکه در تلاش است تا آن را نشانه ای از ماهیت بورژوازی و انسان دوستی وگذشتهای سرمایه داری و آزادیخواهی آن تلقی نماید و شوربختانه در این مورد مشخص دیدگاه نادر تیف نیز با آنها در یک راستا قرار می گیرد.
البته او چون سیستم تأمین اجتماعی را نمیتواند نادیده گیرد، به دستکاری شکل گیری آن می پردازد و می نویسد:*سیستم تأمین اجتماعی که گروه های مارکسیست ایرانی این همه به آن علاقه مند هستند را یک پزشک چکسلواک به نام فرانتیزک کریگل سامان داد. او به سازمان دادن دانشکده ی پزشکی نیز بسیار کمک کرد. اما چرا عکس های او از موزه انقلاب کوبا برداشته شد؟ به این دلیل ساده که در اوت ١۹۶۸، کاسترو بی چون و چرا از له کردن بهار پراگ با تانک های برژنف، رهبر وقت شوروی، پشتیبانی کرد و کریگل جزو کمونیست های چکسلواکی بود که از اصلاحات الکساندر دوبچک حمایت کرده بود. *
درواقع وی میگوید این نه دستاوردی است که منبعث از جانفشانی توده ها بلکه بخاطر نیت وبرنامه ریزی یک نفر که دست برقضا در بهار پراگ طرفدار دویچک بود میباشد ،از جانب دیگر اینکه او به چنین موضوعی اشاره میکند آیا جز این است که چنین شخصی و کلا جریان دویچک مورد تأیید وی می باشد؟ به فرض اینکه چنین تأیید ی موردنظر وی نباشد آیا اگر کاسترو و جریان حاکم بر کوبا عکس اورا از موزه انقلاب و یا محافل مختلف پایین نمی کشیدند دال بر سوسیالیستی بودن دولت کوبا بود ؟
اگردیدگاهی که نادر تیف خود را به آن وابسته میداند با یک سفر به کوبا متوجه عدم سرعت اینترنت، نبود یا گرانی دارو و غیره میشود، آیا با همین نگاه تیزبینشان متوجه آنچه دهه هاست در محلات آفریقایی نشین پاریس میگذرد -که دست کمی از گتو ندارند- نیز شده اند؟ اگر متوجه شده اند برای سازمان یابی و حرکت اعتراضی آن مردم چه دستاوردی از خود بر جای گذاشته اند؟
نادر تیف در نوشته خود چنین می گوید:* اخیراً با توجه به ورشکستگی دولت های چپ و راست که نوبتی و پس از سیرک های انتخاباتی قدرت را به دست می گیرند، بیمارستان ها و درمانگاه های فرانسه اجازه ی معالجه ی پولی کسانی را که در خارج از فرانسه زندگی می کنند، گرفته اند. اما همین موضوع موجب شده است که بخشی از جامعه علیه این تصمیم موضع گیری کند و بیم خود را از گسترش چنین سیاستی به بقیه اعلام نماید.*
جالب است! مردم متوجه زنگ خطرهایی که بیخ گوش آنها در حال نواخته شدن است میشوند اما نادر طیف قرآن آنارشیسم بغل میکند و از آن می خواهد آیههایی نازل کند مبنی بر اینکه جوامعی وجود دارند که در راهروهای دانشگاهها وبیمارستانهای آنها میتوان «نسیم روحبخش رایگانی»را استنشاق نمود. پرسشهای خود را کوتاه کنم تا بتوان نگاهی انداخت به آن پارادوکس حل نشدنی که هم جریان نادر طیف وهم جریاناتی که وی قصد نقدشان دارد با آن دست بگریبانند.
نادر طیف چنین میگوید:...*می توان انتظار داشت که به فرض محال اگر همینان در ایران به قدرت برسند آش همان خواهد بود که در کوبا هست و در دیگر کشورهای بلوک شرق بود. چرا که پس از هر انقلاب یا تغییر ریشه ای قطعاً عوامل درونی و بیرونی علیه آن به پا خواهند خاست و اگر قرار باشد شوراهای مردمی و کارگری جایشان را به این دولت و آن حزب واگذار کنند یا آن ها جایشان را بگیرند، همانطور که بلشویک ها در روسیه چنین کردند، ما نباید انتظار داشته باشیم که خبری از آزادی خواهد بود.*
اینکه چنین پیشگویی پیامبرگونهای را میتوان از یک یا چند بیانیه در مورد مرگ یک فرد،برداشت نمود را بهتر است به خوانندگان واگذار شود اما آنچه در همین چهار سطر دیده میشود گویای این است که جریان نادر طیف، شوراهای مردمی وکارگری را پاس میدارند و این دیگران هستند که آن را پاس نخواهند داشت. اگر کسی بخواهدممکن است بتواند دیدگاهای آنها -جریاناتی که نادر تیف قصد نقدشان داشته است – را همزمان !مورد بررسی قرار دهد، ولی چون چنین توان نادر گونهای در خود سراغ ندارم از آن اجتناب میکنم و فقط نوشته را در مورد «شورا» که مورد نظر نادر تیف نیز میباشد پی میگیرم.
آنچه به عنوان شورا شناخته میشود و مورد نظر قرار گرفته تاریخچه ای دارد که خود نیازمند وقتی مناسب برای نوشتن و بررسی آن میباشد. اما اینکه آنار شیستها موجب ایجاد کدام شورای کارگری در کدام برهه از تاریخ و درکدام جامعه شدهاند که نادر تیف خود را عاشق دلسوخته آن قلمداد میکند پرسشی است که تا کنون پاسخی واقعی به آن داده نشده است. تنها دو موردی که به آن اشاره میشود یکی در رابطه با کمون پاریس و دیگری در رابطه با جنگهای داخلی اسپانیابر علیه فاشیستها است. اینکه دامنه وعمق عمل آنارشیستها در کمون پاریس چه اندازه بوده است و دیدگاههای کموناردها تا چه اندازه منطبق بر تفکرات آنارشیستها بوده است مبحثی جدا گانه میباشد و در نتیجه پرداختن به آن موجب خارج شدن از آنچه مد نظر است خواهد شد همچنین در رابطه بانقش آنارشیستها در جنگهای داخلی اسپانیا. اما اگر آن دو را به عنوان نقطه اوج حضور آنارشیستها هم تلقی کنیم آیا پس ازآن ما شاهد یک جریان متشکلی از آنها بودهایم؟ بدون شک چنین بوده است و در بسیاری تقابلها آنها را در صف اول هماوردی با جریانات مختلف سرکوبگر و راسیست دیده ایم. از یونان تا آلمان و از اسپانیا تا برزیل و مصر و.. اما آنچه مهم است نه حضور افراد پر شور و بی محابا و خطر نمودن برای هرنوع رودرویی با نیروهای سزکوب پلیس وشبه پلیسی -حتا بصورت متشکل- بلکه حضور آن نوع تشکل پایداری میباشد که نادر تیف نیز عنوان میکند. یعنی ایجاد وحضور تشکل های شورایی مردمی واز آن مهمتر تشکل های شورایی کارگری در چنین مصافهایی است ! اینکه چند نفر آنارشیست در فلان سندیکای کارگری حضور داشته باشند ویا دیدگاههای آنارشیستی در آن دست بالا داشته باشد آیا میتوان منطبق با آنچه نادر تیف از آن نام میبرد یعنی شوراها قلمداد نمود،با شناختی که از ماهیت شورا وجود داردباید بگویم که چنین نیست، البته اگر وی ساختار و ماهیت شورا را با سندیکا یکسان بپندارد ممکن است چنین سندیکاهایی را همان شورا تلقی نماید، این بر عهده خود او میباشد که بطلان چنین یکسان سازی را مورد نظر داشته باشد یا اینکه آن را قبول نماید.شخصا نمیتوانم شورا وسندیکا -با هر درجه ازپتانسیل رزمندگی درون سندیکا – یکسان بدانم. بر همین مبنا است که فرا رفتن از تشکل های سندیکایی موجود چنانچه منجر به ایجاد شوراها نگردد ارمغان بخش دستاورد مبارزاتی چندانی برای طبقه کارگر نخواهد بود وچه بسا مرعوب ویا ملعبه دست سندیکاهای قدرتمند و یا احزاب وجریانات هرمی نیز گردند.
شوراها چنگ اندازی به ریشههای اصلی سرمایه داری را دربطن خود می پروراند و بر همین زمینه است که خواهد توانست در زمین مبارزات کارگری دارای چنان ریشههایی گردند که حرکتی همه جانبه و عمیق برضد نظم موجود را سازماندهی نمایند. اینکه شخص،گروه، سازمان و یا حزبی در نوشتهها و مباحث خود قدرت گیری شوراها را مد نظر قرار دهد اما نه تنها گامی در این راستا برندارد بلکه تشکل موجود خود نیز بر پایهای دیگر استوار کرده باشد آیا میتوان آنها را کسانی تلقی نمود که میخواهند جامعه از نیروی نکبت بار سرمایه آزاد گردد یا اینکه باید جزء کسانی محسوب نمود که بر سینههای خود تابلوی شورا نصب نموده اند اما مسیر تفکر وعملکردهایشان در سمتی خلاف آن سیر می کند. اینکه از یک طرف سیر حرکتی و مواضع و دیدگاههای حتی رزمنده ترین تشکل های هرمی نتوانسته است از چنین پارادوکسی یعنی ماهیت هرمی خود و تبلیغ برای قدرت گیری شوراها خود را رها سازد و از جانب دیگر آنارشیستها هم نتوانسته اندگامی در راه برون رفت از چنین پاردوکسی بر دارند نشاندهنده این است که هر دو جریان به یک اندازه برای توده ها و طبقه کارگر اهمیت قائل هستند. یعنی به اندازهای که آنها را بتوانند وسیلهای برای رسیدن به اهداف و برنامههای تشکیلاتی خود قرار بدهند.
در گذشته شاهد تلاش برخی از کنشگران کارگری در جهت ایجاد موانع برای رسیدن آنها به چنین اهدافی بودهایم، اما اکنون که دهه دوم قرن ۲۱در حال سپری شدن است نه فقط عده ای کنشگر کارگری بلکه یک جریان وسیعی برای فرا رفتن از چنین جریاناتی درحال شکلگیری است. این چنین است که میدان اعتراضات نه در اختیار جریانات آنارشیستی و یا هرمی شناخته شده بلکه در اختیار جریاناتی دیگر قرار گرفته است. به طور نمونه در اسپانیا –یک سنگر مهم انارشیستها در گذشته - پودموس میداندار میشود ودر یونان سیریزاست که سربلند میکند و همه کاره می گردد.
شواهد تا کنونی نشان داده است اگر دهها نمونه همچون یونان واسپانیا هم ایجاد شود ولی بازهم بعید است جریانات هرمی و یا آنارشیستی متوجه زنگ خطر شوند ودر روشهای تاکنونی خود تغییری اساسی ایجاد نمایند. می توان گفت آنها هنوز هم به اندازه ای که بخشی از مردم فرانسه در رابطه با اینکه دولت می خواست پول از بیماران خارج از فرانسه بگیرد و نادر تیف هم آن را بیان کرده است متوجه نشدهاند که درب مبارزات اجتماعی اکنون نه بر پاشنه های آنارشیسم میگردد و نه چون گذشته بر پاشنه ی تشکل های هرمی!
اگر چه هنوز به وضوح نمیتوان گفت در چه زمانی درب مبارزات کارگری و اعتراضات اجتماعی بر پاشنه واقعی خود یعنی شوراها خواهد چرخید اما به درستی میتوان تشخیص داد که تا هنگامی که برپاشنه های واقعی خود استوار گردد ناچاراست از گذرگاهها و جاده های پر سنگلاخ عبور نماید. در این مسیر ناهموار حتی ممکن است اشخاصی مانند الکسی سیپراس و پابلو ایگلسیاس فرمانده گردند، فرماندهانی که حتی بتوانند همان بهداشت وتحصیل رایگانی که لنینی و کاسترویی قلمداد میشود هم از مردم سلب نمایند. اما در مسیر رفتن وتا رسیدن به هدف نه تنها موانعی مهم بر سر راه یکه تازیهای امثال طلوع طلایی ها و حزب خلق ها ایجاد خواهند نمود بلکه برای عبور از آن موانعی که بر سر راهشان از جوانب مختلف ایجاد خواهد گردید تحولی عمیق در ساختارهای مبارزاتی اشان میتواند بوجود آید تا عمیق و گسترده تر از گذشته در راستای بازیابی خویش گامهایی سترگ بر دارند. اینکه در جریان چنین بازیافتنی جریانات هرمی و آنارشیستها کجا قرار خواهند گرفت از هماکنون نمیتوان پیشبینی نمود اما شواهد گویای یک واقعیت است و آن اینکه سرعت پراکنده شدن توده ها وخصوصا کارگران از پیرامون هر دو جریان بیش از قبل خواهد بود. اکنون بارقه های چنین دوران گذاری نه تنها در افق بلکه در بسیاری مناطق از محلات و خیابانهای اسپانیا تا میادین مختلف در آمریکا و از پارک گیزی در استانبول تا رژوا در کردستان واز دانشگاه پل تکنیک آتن تا پلی تکنیک در تهران چنان در معرض دید قرار گرفته است که مدیای سرمایه داری هم ناچار میشوند به تحلیل آنها بنشینند. با این وجود ،چنین حرکتها یی نشاندهنده فقط گوشهای از آن گذاری است که در میان طبقه ای که با رهایی خود جهانی را رها خواهد نمود در حال انجام شدن است .
چنین دوران گذاری با مبارزاتی همه جانبه به سرانجام خواهد رسید ولی حتا در صورت تحقق، بازهم هیچ بعید نیست شاهد آغازی سخت تر باشیم. آغازی که در صورت وجود پول! به جای ۲۰۰ پزوتا حتی ممکن است ۲۰ پزوتا هم نباشد که کسی بخواهددریافت کند و به جای داروی سرطان حتی قرص برای سرماخوردگی هم پیدا نشود اما بدون شک در چنین وضعیتی کارگران برای حفظ موقعیت خود و فرو نغلتیدن دوباره به بی حقوقی مطلق نه تنها بیش از ٨ ساعت هم ممکن است ناچاراً کار کنند بلکه چه بسا وعدههای غذایی خود را هم کم نمایند. چرا که میدانند سوسیالیسم آنها تحقق یافته و تصمیم گیرندگان اصلی خود شوراها هستند؛ یعنی عموم کارگرانی که خود برخوان خود نشستهاند وخویشتن خویش را نفی کردهاند. در چنین وضعیتی مشخص خواهد شد چه کسانی مترصد این هستند تا از عدم بهداشت ودارو وصدها مشکل دیگر برای اهداف تشکیلاتی خود بهره برداری نمایند وچه کسانی برای رفع نیازمندیها و فائق شدن بر مشکلات با شوراها و کارگران همگام خواهند شد. شخصاً بر این باورم که بسیاری از افرادی که نادر تیف خود را به آن متعلق میداند از چنان پتانسیلی برخوردار هستند که همگام با کارگران وشوراهای آنها گام بردارند و امید دارم نادر تیف نیز یکی از آنها باشد.
اما تا آن زمان آنچه بیان میکنیم اگر مبتنی بر واقعیات مشخص نباشد چگونه خود را در صفوف مخالفین بورژوازی میدانیم بخصوص اگر در جوامعی زندگی میکنیم که تا حدود زیادی دسترسی به اطلاعات و آمارها امکانپذیر است. متاسفانه برخی اوقات دید ما در زاویه ای قرار میگیرد که فقط بخشی از واقعیات را میبینیم اینکه خانم وزیر محیط زیست فرانسه حرفی میزند وغوغایی بپا میشود را نشانه ای از آزادی تلقی میکنیم اما اینکه چندین سال است سه نفر زن کرد ترور شدهاند وهیچ اقدام موثری صورت نمیگیرد و اسناد و اطلاعات آن هم فاش نمیشود آیا نباید حاکم شدن یک سانسور دولتی تلقی نماییم؟ از این هم می گذزم که بیشترین تقابل با حرفهای خانم سگولن رویال از جانب کدام جریانا ت صورت گرفته است.
از نبود پول دارو در کوبا صحبت میکنیم اما از گریه های آن کارگری که نمیتواند هزینه اضافه مصرف برق ویا گاز خود که در پایان سال توسط شرکتهای مربوطه در فرانسه، لمان،بریتانیا،وغیره ارسال میشود را بپردازد چیزی بیان نکنیم آیا این را سانسور نباید تلقی نمود؟ وقتی امروز سانسور میکنیم فردا چه بر دیگران انجام خواهد شد بازهم خدا می داند!
نادر تیف بابازگویی نوشتهای از کارگرگاستون لووال که در شماره ی ۷١ نشریه لوموند لیبرتر، ارگان فدراسیون آنارشیست (فرانسه) که در ماه ژوئن ١٩۶١ منتشر شده بود به درستی بر موضوعی انگشت میگذارد که در هر کجا جریانات هرمی قدرت را به دست گرفتندبه طرق مختلف در انجام آن کوتاهی نکردند اما کدام تضمین وجود دارد که اگر جریانی که نادر تیف خود را به آن متعلق میداند دست بالا پیدا نمایند به همان شیوه با کارگرانی که مخالف آنها و یا حول جریانات هرمی جمع شده بودند برخورد نمیکردند ؟
علیرغم اینکه قدرتمداران در کوبا توانستند بسیاری از مخالفین و از جمله آنارشیستها را حذف نمایند اما آن انقلاب به حدی عمق ودامنه داشته است که بسیاری از دستاوردهای آن از جمله بهداشت وتحصیل رایگان تاکنون باقیمانده است، به همانگونه که برخی از آثار و نتایج انقلاب فرانسه ،کمون پاریس، جنبشهای اعتراضی ماه مه ۱۹۶٨ هنوز هم در فرانسه وجود دارد و علیرغم یورشهای مختلف، سرمایه داری نتوانسته همه آن دستاوردها را تاراج نماید، به همان نحو میتوان گفت در برخی از جوامع از جمله در کوبا بورژوازی جرأت بازستانی همه دستاوردها را نداشته است. اینکه پس از فیدل کاسترو آیا چنین دستاوردهایی باقی خواهد ماند یا ازبین خواهد رفت بستگی به توازن قوای طبقاتی در آنجا دارد.
حضور فعالین کارگری وکنشگران اجتماعی برای سازمانیابی کارگران وتوده ها در شوراهای خود میتواند طبقه کارگر را در چنان موقعیتی قرار دهد که نه تنها حافظ دستاوردهای موجود باشند بلکه با حرکتهای مبارزاتی خود و به عقب راندن بورژوازی فاز جدیدی در مبارزه ایجاد گردد. در چنین صورتی است که آنچه خانم سگولن رویال گفته و غوغا کنندگان میگویند وارونه جلوه داده است صورتی واقعی بخود خواهد گرفت و آنچه خانم الخمری حاکم گردانده است به رود سن ریخته خواهد شد.
اینکه جریانات هرمی بتوانند در جهت سازمانیابی کارگران ویا حضور در شوراهای آنها عهده دار نقشی بشوند بستگی به موقعیت کارگران در امر خود سازماندهی خویش دارد ودر همین راستا چنانچه جریانی که نادر تیف خود را به آن وابسته میداند نتواند برنامهای منطبق با واقعیات مبارزاتی امروزین کارگران در دستور کاری خود قرار دهد عملاً چگونه خواهد توانست در جهت تحقق شوراها ی کارگری گام بردارد وانتظار داشته باشد کارگرانی به تشکل های هرمی درنغلتند؟ علیرغم روحیه مبارزه جویانه جریانات آنارشیستی اما آیا نتایج عملکردهایشان تفاوتی اساسی با جریانات هرمی داشته است ؟ واقعیات گویای این است که آنها نیز همچون تشکل های هرمی نه تنها در یک بیگانگی کارگری سیر میکنند بلکه از آنجا که بارزترین وجه عملکردی خود را در راستای ضربه زدن بر جریانات هرمی قرار دادهاند برای اینکه ضربات شمشیر هایشان بر علیه جریانا ت هرمی موثرتر واقع شود چارهای ندارند بجز آنکه در پشت سر آنها قرار گیرند، هرچند از نظر ذهن خودشان، تعقب کننده هرمی ها میباشند اما در واقعیت، چون تلاشهایشان نتیجه ملموسی در تشکل یابی کارگران به همراه نداشته است در نتیجه با همه فداکاریها ی رزمجویانه خود، افتان وخیزان در پشت سر جریانات هرمی گام برمی دارند.
چه می توان از سوگواری مارکسیست های ایرانی برای کاسترو آموخت؟ نوشته نادر تیف www.akhbar-rooz.com
|